صفحه ٢٠٣

به دست آورد و در عين حال در جلسات دينى هم حاضر شد و به عبادات خود هم مشغول بود. نمونه ى بارز اين نوع موضع گيرى؛ وَهابى هاى سعودى هستند، كه به گمان آن ها دنياى مدرن بسترى است تا انسان بهتر ديندارى كند و در كشور ما حجّتيه اى ها نيز در همين راستا فكر مى كردند و به همين جهت هم شاه را مظهر ارتباط ايران و جهان غرب مى دانستند و لذا هيچ تضادى با شاه و نظام شاهنشاهى نداشتند. امام خمينى «رضوان الله عليه» درباره ى آن ها در پيام منشور برادرى در سال 67 چنين مى فرمايند: «حجّتيه اى هايى كه همه را جز خودشان بى ولايت مى دانند، اين ها حاضر نبودند با شاه مبارزه كنند، مبارزه باشاه را ممنوع مى كردند و مى گفتند شاه شيعه است، و امروز «1» از همه مسلمان تر شده اند و مى گويند: مسئولان مملكت كمونيست شده اند ...» چون غربى ها هر جريان مخالف خود را متهم به كمونيست بودن مى كردند، حجتيه اى ها هم نظام اسلامى را كه با غرب مخالفت مى كرد كمونيست دانستند.
ريشه ى اين نوع نگاه به غرب را چه در وهابى ها و چه در حجتيه اى ها و چه در سِراحمدخانِ پاكستانى، بايد در نوع برداشتشان از مذهب جستجو كرد. اين ها آن نگاه را نمى شناسند كه در آن بايد نظام زندگى فردى و اجتماعى بشر با عالم قدس و معنويت مرتبط باشد و همواره روح جامعه بايد از عالم قدس متأثر گردد. بلكه عبادات را نيز دستورات اعتبارى مى دانند كه اگر ظاهر و قالب آن ها حفظ شود در قيامت موجب سعادت مى شود.