صفحه ٢٠٠

سطحى نگر است، در حالى كه انديشه هاى الهى و از همه روشن تر قرآن، انسان ها را به تدبّر و تفكر در آيات الهى و سنن معنوى دعوت مى نمايد، تا ذات عالم هستى را براى مخاطب خود بنماياند. وقتى مى فرمايند قرآن هفتصد بطن دارد اين صحيح نيست كه ما تمام بطن هاى قرآن را رها كنيم و صرفاً ظاهر آن را بگيريم، در آن صورت نتوانسته ايم از طريق قرآن جامعه ى خود را هدايت كنيم.
در اروپا با وقوع رنسانس و با شعار تحول فكرى و فرهنگى، نقش دين به عنوان راه كارى معنوى در زندگى فردى و اجتماعى، حذف شد و تاريخ غربِ امروزى شروع گشت. فرهنگ غربى در چند قرن اخير در راستاى دورى از معنويت، حرف هايى ارائه داد و توانست جوامعى را به دنبال خود ببرد كه زمينه ى دورى از معنويت را در خود داشتند و لذا زندگى غربى در چنين جوامعى جاى خود را باز نمود. به عنوان نمونه وقتى اصرارى بر زندگى در كنار پدر و مادر نداشتيم به راحتى روح فردگرايى غربى پذيرفته شد و بين خانه هايى كه هر كدام جداگانه براى خود ساختيم فاصله افتاد و از اين طريق شهرها بزرگ و بزرگ تر شد. گرايش جديدى كه با روح تمدن غربى در بين انسان ها پديد آمد روحيه ى فردگرايى يا «اينديوى دوآليسم» بود، در اين روحيه همه از همديگر غريبه اند و هيچ كس نمى تواند ديگرى را تحمل كند، از آن طرف بيگانه شدن انسان ها از يكديگر انواع مشكلات روحى و اجتماعى را به همراه آورد كه ما امروز با آن روبه روييم. چيزى كه اسلام عكس آن را توصيه و سفارش مى كند، تا مؤمنان كنار يكديگر و غمخوار هم باشند،