صفحه ١٩٣

آن خواهيم شد و تسليم هوس شيطانى آن شده و حكومت غرائز را به جاى تفكر دينى و پارسايى مى نشانيم.
تا ذات تمدن غربى را نشناسيم نسبت به آن بلاتكليف هستيم و به راحتى از آن منفعل مى شويم و اگر هم با غرب مخالف باشيم در عرصه ى اوهام به جنگ غرب مى رويم و موجب قوام بخشيدن به سيطره ى فرهنگى غرب مى شويم و با اصالت دادن به نگاه غربى، زمينه ى سكولارشدن جوانان را فراهم مى كنيم. آنچه مرز اسلام و غرب را جدا مى كند روحيه ى معنوى اسلام و روحيه ى مادى غرب است و اين دو نه تنها قابل جمع نيست، بلكه حتماً كارشان به مقابله مى كشد. زيرا اين طور نيست كه تمدن مادى در حدّ مادى بودن خود بماند، آن تمدن براى ادامه حيات خود بايد هر جريانى را كه نگاهش به معنويت و شريعت الهى است، نفى كند. قرآن شاخصه ى تمدن ها و فرهنگ هاى دنيايى را دو چيز مى داند، يكى تكذيب آيات الهى و انكار نقش فعّال سنت هاى معنوى، و ديگر استهزاء كردن آيات الهى، مى فرمايد: «... كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يسْتَهْزِؤُون»؛ «1» آيات الهى را تكذيب مى كردند و همواره آن ها را مورد تمسخر قرار مى دادند. اشكال روشنفكر دينى در غفلت از قسمت دوم آيه است كه متوجه نيست فرهنگ كفر زشت نشان دادنِ ايمان را در برنامه ى خود قرار مى دهد و لذا اجازه ى حيات آبرومندانه به تفكر دينى نمى دهد.
آنچه در همه ى صحنه ها بايد مورد توجه باشد حفظ جهت الهى كارها و فعاليت ها است. روح اعتقاد به سنن آسمانى ممكن نيست نابود شود، زيرا