صفحه ١٨٦

اتصالش به غنى محض افزون مى گردد. هرچه اتصال به غنى محض شديدتر شود نياز به بيرون كم مى گردد و به همان اندازه از ابزارها آزاد مى شود. وقتى انسان غناى خود را در ارتباط با خداوند به دست آورد، حرصِ داشتن ابزارهاى بيشتر براى به دست آوردن دنياى بيشتر در او شعله نمى كشد، تا با به دست آوردن يك ابزار، زمينه ى حرص بيشترى براى داشتن ابزارى ديگر در او رشد كند. بلكه آزاد از رقابت هاى اهل دنيا به وسايلى از زندگى مى انديشد كه بتواند در زندگى دنيايى به بهترين نحو عمل كند و افق ارتباط خود با عالم قدس و معنويت را وسعت بخشد. اين است كه انسان دينى به بهترين نحو از زندگى زمينى استفاده مى كند و بهترين وسايل را نيز در زندگى خود مى سازد ولى نه آنچنان كه گرفتار حرصِ داشتن شود، افق او در جاى ديگر است.
روحيه ى مُدپرستى نمونه ى روحيه ى نيازمندى انسان غربى و غرب زده است. ملاحظه كنيد چگونه اين تمدن، انسان را آلوده به گرايشى مى كند كه در اثر آن، بدون آن كه مثلًا به لباس جديدى نياز داشته باشد و بدون آن كه لباس گذشته ى او غير قابل استفاده شده باشد، ديگر لباس قبلى خود را نمى خواهد، و عيناً با لباس دوم هم در مقابل لباس سوم همين برخورد را مى كند. اين يعنى نوعى از زندگى كه انسان بدون دليل خود را نيازمند لباس هاى فراوان نموده، كه عبارت است از فرهنگِ نياز بيشتر به ابزارها، و نه استفاده ى بيشتر از آن ها. حال همين روحيه در مورد خانه و ماشين و ساير ابزارهاى زندگى حاكم است. آيا ديگر چنين انسانى امكانى مى يابد كه در فرصتى و خلوتى به ابعاد معنوى خود توجه كند و به سوى عالم بيكرانه ى غيب نظر بيندازد و عبادات الهى را هديه ى بزرگى بداند تا غربت