صفحه ١٦٢

كه ميل مى كند به دست آورد، براى او تنها جواب دادن به همين اميال اهميت دارد و چون با پول مى توان وسايل جواب گويى به اميال را به دست آورد، تمام فكر و ذكر او آن است كه پول بيشتر داشته باشد، دائماً نيازمندى هاى تازه براى خود كشف مى كند و با پول بيشتر بايد آن ها را به دست آورد.
وقتى در جامعه اى برآوردن اميال حسى ارزش به حساب آمد حتماً ثروتمندان ارزشمندتر از بقيه خواهند بود، چون مى توانند به ارزش هاى حسى دست يابند. بخواهند يا نخواهند در چنين فرهنگى، جامعه گرفتار تضاد مى شود و از بحران و سقوط در اين جامعه گريزى نيست.
در چنين شرايطى پايدارى بر مذهبى فعّال كه متوجه امور قدسى است نه تنها شايسته ى تقدير است بلكه شايسته ى داشتن حقِ حيات در آينده اى است كه ديگر امكان حيات تمدن غربى به پايان رسيده است.
مسلّم است كه در پايدارى در مقابل تمدن غربى يك قدرت الهى نهفته است كه مى فهمد نمى توان عالَم دين را با عالَم تجدد آشتى داد وگرنه بايد با مذهبى سخت تحقيرشده به سر بريم كه همواره در زير حمله هاى خصمانه ى فرهنگ مدرنيته دست و پا مى زند. چون ذات مدرنيته دشمنى با هر امرى است كه بشر را به عالَمى فراتر از عالَم حس دعوت مى كند، نمى توان گفت فرهنگ غربى با مسيحيت كنار آمده است. به گفته ى رنه گنون؛ «روحيه ى متجدد، ضد مسيحى مى باشد، زيرا ذاتاً مخالف مذهب است». «1»