صفحه ١٦١

هرگونه تأثير واقعى و هر نوع حق مداخله در شئون اجتماعى را براى امور معنوى قبول ندارند، به طورى كه بين مذهب و مشغله هاى معمولى زندگى ديوارى كشيده اند، چه در امور فردى و چه در امور اجتماعى. حال سؤال اين است آيا معايب تمدن كمّى از مزايايش بيشتر نيست؟ معارف عاليه اى كه به دست فراموشى سپرده شده، ادراكات قدسى كه بنيادش منهدم گشته، معنويتى كه به تاراج رفته است، همه در اثر رويكرد افراطى به صنعت و تكنولوژى بود. تمدن غربى نمى پذيرد كه افرادِ بشر كم تر كاركردن و به كم قناعت كردن را براى زندگى كردن، بهتر به شمار آورند»؛ «1» زيرا در منظر اين تمدن آنچه ارزش دارد كمّيت و كثرت است و لذا اگر كسى مثل غربى ها در جوش و خروش مادى نيست، او را تن پرور به شمار مى آورند، هرچند با كنترل ميل ها و وهميات خود متوجه حقايق قدسى شده باشد، زيرا اين امور ديده نمى شود و لمس نمى گردد. قهرمانان اين جهان كسانى اند كه نيروى عضلانى آن ها به نهايت رسيده باشد گرچه درنده خو باشند. آيا اين نوع نگاه به انسان، شيدا شدن به امور پوچ به حساب نمى آيد؟ آيا اينان مى توانند خود را خوشبخت تر از انسان هاى حكيم كه در دوران گذشته بودند، بدانند؟ به گفته ى رنه گنون: «اين تمدن هميشه بيش از آنچه بتواند ارضاء نمايد نيازمندى به وجود مى آورد» «2» زيرا وقتى انسان در راه برآوردن هوس ها گام نهاد و از حقايق قدسى- كه كنترل كننده ى هوس اند- منقطع گشت، ديگر توقفى نخواهد داشت و دليل موجهى براى كنترل كردن اميال خود ندارد، با جميع وسايل مى كوشد هر چيزى را