صفحه ١٢٢

زندگى مادى توجه كند همه همّت او صرف پديد آوردن چيزهايى مى شود كه خدا براى او خلق نكرده، مى سازد و باز خراب مى كند و دوباره به فكر ساختن چيز ديگرى است كه ساخته وَهميات اوست.
وقتى روشن شود انديشه در تمدن جديد، ابهامى و پندارى است و نه واقعى، و چون واقعى نيست انسان را به دنبال آرزوهاى مبهمى مى برد كه هيچ ربطى با معرفت واقعى ندارد، از اين جا معلوم مى شود چرا در تمدن غربى اين همه انرژى به سوى ناكجاآباد مصرف مى شود بدون آن كه به سر منزلى مشخص رهنمون شود. آيا وظيفه ى حكيمان آن است كه در مقابل اين تمدن ساكت باشند تا بشريت را به هر جا مى خواهد ببرد؟ و از ترس آن كه متهم به ضد پيشرفت مى شويم اجازه دهيم جوامع بشرى هر روز با بحرانى جديد روبه رو شوند؟ غافل از اين كه آنچه در اين بحران ها فراموش مى شود مذهب است.
ابتدا بايد به خوبى تبيين شود اين تمدن با رويكردِ دنيايى اش هيچ جايى براى دين باقى نمى گذارد. راه بازگشت به دين، پشت سرگذاشتنِ تمدن غربى است. امام خمينى «رضوان الله عليه» در پيام استقامت، جمله ى عجيبى دارند. مى فرمايند: «راستى اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدى با جهانخواران حل نكنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند آسوده خواهند بود؟»
يعنى؛ تا جهان اسلام يك ابرقدرت جهانى نشود هيچگاه از دست تمدن غربى راحت نمى شود. معنى ندارد كه هر روز بخواهيم به تمدنى نزديك شويم كه با موجوديت دينى ما درگير است، هرگز نبايد با حركات انفعالى در مقابل اتهامات واهى كه ريشه در ذات ضد دينى اين