لحاظ مىتوان روى آن تكيه كرد، مفهوم «تقوى» است كه كاربرد آن در قرآن از كلمه«برّ» بيشتر است. كلمه«برّ» در حدود بيست بار و كلمه«تقوا» حدود دويست و بيست بار در آن بكار رفتهاند. چنانكه قرآن خود نيز معيار بودن آن را تأييد كرده و در آيه
«اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقيكُم»(1)
بطور حتم گراميترين شما نزد خدا با تقواترين شماست.
تأكيد دارد بر اينكه تنها ارزشى كه براى افعال اختيارى ملحوظ شده تقواست و هر فعلى تحت اين عنوان، ارزش مىيابد. حتى تحصيل علم در صورتى ارزشمند است كه مصداق «تقوا» باشد و براى خدا تحصيل شود. كسب ثروت و صرف آن نيز نبايد خارج از «تقوا» باشد.
«تقوا» مفهومى است كه مبادى نفسانى فعل هم در آن ملحوظ مىشود و خود به خود نشان مىدهد كه كار اختيارى انسان از چه مبدأ يا مبادى نفسانى بايد سرچشمه بگيرد آن مبادى كه در آن هم اعتقاد به خدا و هم اعتقاد به قيامت و حتى مىتوان گفت: اعتقاد به نبوت، لازم است. زيرا كسى كه مىترسد خداوند در روز قيامت وى را كيفر دهد به فكر مىافتد كه چه كارى مطلوب اوست تا انجام دهد و كدام رفتار مورد غضب اوست تا ترك كند و حتى در اين جهت، دقّت و وسوسه از خود نشان مىدهد؛ ولى از آنجا كه عقل خود وى در اين زمينه بجايى قد نمىدهد خود به خود به سوى «وحى» و «انبيا» هدايت خواهد شد. اگر برايش ثابت شد خدا كسى را فرستاده به اين منظور كه مردم بدانند چه كارى را بايد بكنند و چه كار را نكنند چون تلاش دارد كه خود را از خطر برهاند حتماً به او ايمان مىآورد و براى آنكه سعادتش تأمين شود از وى پيروى مىكند. بنابراين، «تقوا» هم اصول اخلاق اسلامى را دربر دارد و هم جهت حركت را نشان مىدهد و مىتوان آن را به عنوان تنها ملاك ارزش در افعال اختيارى انسان مطرح كرد.
پس «تقوا» مقدماتى دارد: نخستين آنها اعتقاد به خداست چون در تقوا ترس از خدا اشراب شده و ترس از خدا بدون شناخت و اعتقاد به او امكان ندارد. دومين آنها اعتقاد به قيامت و كيفر و پاداش است زيرا اگر كسى معتقد به خدا باشد ولى فكر كند كه خداوند فقط رحمت دارد و هرگز گنهكارى را كيفر نمىكند طبعاً، از انجام كارهاى دلخواه خود، بدون آنكه ببيند حكم خداوند نسبت به آن كارها چيست باكى ندارد.
اكنون معلوم مىشود كه چرا قرآن به هنگام معرفى با تقوايان از ايمان نيز به عنوان يكى از
اخلاق در قرآن
مفاهيم عام اخلاقى در قرآن