كه براى آنان بود روى آورده مواظبت مىكردند. گفتند: اى موسى قرار ده براى ما (نيز) خدايى چنانكه براى آنان خدايانى است (موسى در پاسخ به ايشان) گفت كه: حقاً شمامردم نادانى هستيد. محققاً وضع اينان پوچ است و آنچه كه انجام مىدهند باطل (و نيز به آنان) گفت آيا غير از اللّه خدايى براى شما بجويم در صورتى كه او شما را بر جهانيان برترى داده است و (ياد آوريد) زمانى كه نجات داديم شما را از (زير سلطه و بيداد) آل فرعون كه عقوبت تلخى بر شما تحميل مىكردند پسرانتان را كشتار مىكردند و زنانتان را زنده مىداشتند و در اين (كار براى شما) از (سوى) پروردگارتان ابتلاء و آزمايش بزرگى بود.
اين درخواست، در واقع، تجلى ديگرى از روح تقليد بود كه در اين قوم، بروز مىكرد و حضرت موسى(عليه السلام) با آنهمه زحمتها و مبارزاتى كه براى رهايى آنان تحمّل كرده بود از اين سخن برآشفت و بر اين جهل و نادانى و جمود فكرى و گرايش به تقليد بىدليل از افكار پوچ و مراسم باطل ديگران ملامتشان كرد.
شايد تفسير روانى اين درخواست همين باشد كه ديدند اين مردم سروسامانى دارند شهر زيبايى دارند فرضاً بتكدهاى در بالاى تپّهاى بلند و سرسبز و باغهايى پر از درختهاى شاداب با ميوهها و ثمرات متنوّع و چشمهها و استخرها و آبهاى جارى و زنهايى زيبا و ساختمانهايى با شكوه و ... طبعاً، اين مناظر، توجّه آنها را جلب كرد و از طرفى اين وضع را با وضع خودشان كه مقايسه مىكردند و مىديدند كه پيوسته مردم آوارهاى بودهاند، زندگى درست و سروسامانى ندارند، يكوقت مردم بيابان نشينى بودند، مدّتى هم بيگارى و نوكرى مصريها را كردند حالا هم كه از زير سلطه فراعنه رها شدهاند آواره هستند: نه خانهاى نه شهرى، نه مسكنى، نه باغى، نه زمينى و نه استقرارى دارند در آينده هم كه معلوم نيست سرنوشتشان چه مىشود. در چنين وضعى وقتى كه آن مردم شهرنشين، مرفّه و پيشرفته را ديدند تمايل يافتند كه مثل ايشان باشند و به شيوه آنان زندگى كنند؛ ولى، امتياز بارزى كه از آن مردم به چشمشان مىخورد بتكده بود و پرستش بتها و مراسم ويژه آن بود از اين رو، از حضرت موسى درخواست كردند كه ما هم مىخواهيم خدايى و بتى و شيوه پرستشى چون آنان داشته و در طرز زندگى و عبادت و پرستش و دين مثل ايشان باشيم كه با سرزنش پيامبر خدا بخاطر جهل و نادانى خود مواجه شدند.
اخلاق در قرآن
موانع معرفت