صفحه ٢٧٦

بياورند و پايه محكمى براى سير انسانى خويش بسازند كوتاه آمدند و از سير در تعالى انسانى محروم شدند. يكى از اين اقوام بنى‌اسرائيل بودند كه از ظلم و ستم فرعونيان و بردگى براى فرعون در مصر با رهبريهاى پيامبر بزرگ الهى حضرت موسى(عليه السلام) نجات يافتند و فرصتى پيش آمده بود براى آنكه ملّت مستقلّى بشوند و در چارچوب ايدئولوژى مستقلّى زندگى كنند؛ ولى، همين كه حضرت موسى(عليه السلام) سخن از خدا و قيامت و وحى و اين گونه حقايق را پيش كشيد در پاسخ به پيامبر خدا گفتند:
      «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرىَ اللّهَ جِهْرَةً»(1)
      هرگز به تو ايمان نياوريم جز آنكه خداى را آشكار ببينيم.
   و نظير آن آيه:
«وَ قالَ الَّذينَ لايَرْجُونَ لِقائَنا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ اَوْ نَرى رَبَّنا»(2)
   و اين توقع غير معقول و بى جايى بود كه از انس ايشان به محسوسات و نزديكيشان با طبيعت بر مى‌خاست و مانعشان مى‌شد از انديشيدن و شناختن صحيح حقايق و معرفت درست خداوند و نهايتاً ايمان به او. آرى اين از نوع نقص در شناخت و تعقّل و تفكّر است كه ريشه آن «حسّ گرايى» انسان است.
   در اين زمينه مى‌توان به آيات ديگرى نيز اشاره كرد كه دشمنان انبياء تلاش مى‌كردند از همين حالت «حس گرايى» افراد، براى باز داشتن آنان از تفكّر صحيح استفاده كنند و يا خودشان تحت تأثير اين حالت از درك حقيقت باز داشته مى‌شدند كه به چند نمونه از آنها اشاره مى‌كنيم نظير آيه:
«وَ قالَ الْمَلاَءُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاء الاْخِرَةِ وَ اَتْرَفْنا هُمْ فىِ‌الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا اِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأكُلُ مِمّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمّا تَشْرَبُونَ مِنْهُ وَلَئِنْ اَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ اِنَّكُمْ اِذاً لَخاسِرُوْن»(3)
و اشراف قوم او (هود يا صالح) كه كفر مىورزيدند و جهان آخرت را دروغ مى‌پنداشتند و در زندگى دنيا رفاه و وسعتشان داده بوديم،مى‌گفتند: اين نيست جز