صفحه ١٩٤

در سقوط انسان، و يا اينكه استقلالى ندارد و تعبير ديگرى از هواى نفس خواهد بود؟
   در پاسخ به پرسشهاى فوق مى‌گوييم: «دنيا» در لغت مؤنث كلمه «ادنى» است؛ مع‌الوصف، در قرآن گاهى بدون موصوف بكار رفته است. نظير آيه:
      «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللّهُ يُريدُ الاْخِرَة»(1)
      (شما) متاع دنيا را طلب مى‌كنيد و خداوند (براى شما) آخرت را مى‌خواهد.
   در اين آيه كلمه «الدنيا» بطور مطلق و بدون ذكر موصوف در برابر كلمه «الاخرة» كه آنهم مطلق است، بكار رفته. و اينگونه كاربرد واژه نامبرده در آيات قرآن فراوانست. اكنون، سؤال ما اين است كه دنيا در اينگونه موارد نيز هنوز جنبه وصفى دارد و يا خير بلكه اسم جنس و يا علم است و از مفهوم وصفى خويش منسلخ گرديده؟
   در پاسخ به اين سؤال مى‌گوييم: دنيا پيوسته صفتى تفضيلى است آنچنان كه از لغت نقل كرديم و به عنوان صفتى براى يك موصوف در نظر گرفته مى‌شود كه در مرحله نخست، بايد ببنيم موصوف آن چيست؟ اين يكى از ويژگيهايى است كه شايد در زبانهاى ديگر هم باشد ولى در زبان عربى شايع و رايج است و بسيار اتّفاق مى‌افتد كه موصوف به تدريج فراموش شده و صفت آن جايگزينش گرديده است. نظير واژگان «الحسنة» و «السيئة» كه در اصل، دو صفت و داراى موصوف بوده‌اند؛ ولى، در حال حاضر بدون ذكر موصوفشان در كلام بكار مى‌روند. مثل آيه:
      «اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ السَّيِّئَةَ.»(2)
      بردار به (وسيله) آنچه كه نيكوتر است بدى را.
   و مثل آيه:
      «وَ لاتَسْتَوىِ الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَة»(3)
   و در يك سطح نيستند نيكى و بدى.
   در هر دو آيه نامبرده، صفت «سيّئة» و فقط در آيه دوم صفت «حسنة» بدون ذكر موصوفشان در كلام آمده‌اند. در حقيقت، اين دو وصف در اصل داراى موصوف بوده‌اند؛