گروه است و راه كداميك باطل. باد از هر سو وزيد بدنبال هوا و هوس خود بدان سو حركت مىكنند و در صورتى كه مسير باد عوض شد بدون كمترين استقامتى تغيير جهت مىدهند.
بنابراين گام نخست در حركت به سوى انسانيت خروج از غفلت است چنانكه گذشت. انسان تا وارد اين مرحله نشود و به فكر شناخت حق و ناحق و درست و نادرست نيفتد، عملا منافق خواهد بود و در جوّ جامعه كه قرار گرفت، اگر جامعه يك پارچه و يكطرفى است، شعار «همرنگ جماعت شو» را سر مىدهد و اگر دو طرفى باشد و دو جناح در آن عرض وجود كنند وى دو چهره و منافق مىشود. در خلال تاريخ جوامع، بسيارى از مردم اينگونه بودهاند و با توجه به اينكه نفاق مراتب و شدت و ضعف دارد حتى بين مؤمنين هم احياناً مراتبى هر چند ضعيف از نفاق وجود دارد و هنگامى كه مسائل اختلافى در جامعه مطرح مىشود خيلى در فكر تشخيص حق و باطل نيستند فقط كارى مىكنند كه به نفع زندگى مادى خودشان باشد؛ از اين رو، نوسان در زندگى ايشان زياد است، هر روزى از يك طرف حركت و هر چندى از يك گروه حمايت مىكنند، البته، ممكن است انسان در مقام شناخت حق باشد و اشتباه كند ولى اكثر مردم انگيزه حق جويى قوى ندارند يا ممكن است در برخى از مراحل، تلاش آنان براى شناخت حق باشد ولى در مراحل ظريفتر اينگونه نباشد.
پس بر انسان لازم است كه: اولا، اصل روح حق جويى در وى زنده و از غفلت خارج شود. ثانياً در ميسر تكامل بايد سعى داشته باشد كه اين روحيه را در خود تقويت كند در هر مسئله نخست ببيند حق كدام است چه بايد كرد و چه چيز را و بر اساس چه معيارهاى عقلى يا نقلى بايد پذيرفت. اگر معيار كارها و تلاشهاى انسان صرفاً منافع مادى و لذايذ زودگذر باشد انسان در واقع از حيوان فراتر نمىرود. و اگر مراتبى از آن باشد به همان اندازه انسان به حيوان نزديك است و مبتلا به نفاق مىشود. قرآن نيز هنگامى كه از بعضى از منافقين نام مىبرد براى ايشان به وجود مرتبه ضعيفى از ايمان اعتراف دارد. آنان در واقع مؤمنهايى هستند كه هنگام جهاد يا انفاق چهره ديگرى پيدا مىكنند و به مقتضاى ايمان خود عمل نمىكنند، پس منافق هستند. در واقع ايمان به خدا و پيامبر دارند، ليكن ايمانشان آنقدر ضعيف و كمرنگ است كه وقتى نوبت به انجام اينگونه تكاليف مىرسد، رنگش را باخته و اثرش را از دست مىدهد. پس نفاق درجاتى دارد از قويترين مرحله نفاق تا مراتب بسيار ظريفى كه شايد اكثريت مؤمنين به آن مبتلا باشند و ما بايد پيوسته از آن به خدا پناه ببريم. اين حقيقتى است كه از كلام
اخلاق در قرآن
راه تحصيل ارزشهاى اخلاقى