صفحه ١٣٧

   و اصولا، با توجه به معناى وسيع توحيد در قرآن چنانكه گذشت مى‌توان دريافت كه مراتب كامل ايمان براى اكثر افراد حاصل نمى‌شود. اينكه خوفى نداشته باشد جز از خدا، اميدى نداشته باشد جز به خدا، و امثال اينها تا برسد به آن توحيد بلندى كه براى اولياءالله ميسّر مى‌شود و اصلا وجود استقلالى جز براى خداوند نمى‌بينند. و طبعاً، افراد ضعيف كه ايمانشان آلوده به شرك است و به توحيد خالص نرسيده‌اند بايد تلاش كنند تا هر چه بيشتر از شرك رهايى يافته و در مسير توحيد پيش بروند.
   بنابراين، كفر و نفاق نيز مانند ايمان، مراتب و شدت و ضعف دارد. در آيات قرآن كسانى منافق ناميده مى‌شوند كه در جامعه اسلامى امثال آنان زياد هستند مانند آنان كه از جهاد تخلّف مى‌كردند و دلبستگى آنان به دنيا مانع مى‌شد از اينكه وظايفشان را انجام دهند و آنان كه با كسالت به نماز مى‌ايستند كه:
«وَلا يَأْتُونَ الصَّلاةَ اِلاّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ اِلاّ وَ هُمْ كارِهُونَ.»(1)
به نماز نيايند جز با حالت كسالت و انفاق نكنند جز با حالت كراهت.
و آنانكه به گفته قرآن:
«يُحِبُّونَ اَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا.»(2)
مايلند در برابر كارى كه نكرده‌اند مورد ستايش قرار گيرند.
   اينگونه چيزها از علائم نفاقند كه در ميان مؤمنين نيز به چشم مى‌خورند. بنابراين مراتبى از كفر و شرك و نفاق وجود دارند كه با مراتبى از ايمان توأمند.
   اكنون شايد بپرسيد كه چگونه ممكن است كفر با ايمان توأم شود؟ در پاسخ به اين سؤال مى‌گوييم: اين وضع، علل مختلفى دارد كه مهمترين آنها دو چيز است: يكى نقص معرفت است؛ يعنى علّت اينكه انسان به بعضى از مراتب توحيد نرسيده يا بعضى از مقامات انبيا و اولياء خدا را نمى‌پذيرد كمبود شناخت است. راهى كه بايد اين علم برايش حاصل شود نپيموده و آن علم برايش حاصل نمى‌شود و ايمانش ضعيف و ناقص باقى مى‌ماند. عامل دوم آلودگى نفسانى و ضعف اخلاقى است كه نقش مهمترى دارد و نمى‌گذارد انسان به آنچه شناخته