جَهل، وَ إنَّ الطُّرُقَ لَواضِحَةٌ، وَ إنَّ أعلامَ الدّينِ لَقائمَةٌ. فاعلم أنَّ أَفضَلَ عِبادِ اللّهِ عندَ اللّهِ إمامٌ عادِلٌ، هُدِىَ و هَدَى، فَأقامَ سُنَّةً مَعلومَةً، وَ إنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَها أَعْلامٌ، وَ إنَّ البِدَعَ لَظاهِرَةٌ، لَها أعلامٌ. و إنَّ شَرَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ إمامٌ جائرٌ ضَلَّ و ضُلَّ بِهِ، فَأَماتَ سُنَّةً مَأخوذَةً (معلومةً)، و أَحْيا بِدْعَةً متروكة(45)= همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجى قرار دادهاند، به خدا نمىدانم با تو چه بگويم! چيزى را نمىدانم كه تو ندانى، تو را به چيزى راهنمايى نمىكنم كه نشناسى،... پروا كن! سوگند به خدا، تو كور نيستى تا بينايت كنند، نادان نيستى تا تو را تعليم دهند، راهها روشن است، و نشانههاى دين برپا است. پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مىكند، سنّتِ شناخته شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند. سنّتها روشن، و نشانههايش آشكار است، بدعتها آشكار و نشانههاى آن برپا است، و بدترين مردم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است، كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.
إنَّ النّاسَ وَرائى و قَدِ اسْتَسْفَرونى بَيْنَكَ و بَيْنَهُم؛ يعنى مردم پشت سر من هستند و عدّه زيادى اطراف خانهات اجتماع كردهاند. آنان مرا سفير و نماينده خويش قرار دادهاند تا با تو سخن بگويم.
و وَ اللّهِ ما أَدْرى ما أَقولُ لَكَ!...؛ به خدا قسم! نمىدانم با تو چه بگويم. رفتار نادرستى كه انجام مىگيرد چيزى نيست كه بر تو مجهول باشد يا تو از آن غفلت داشته باشى. اين گونه نيست كه تو احكامش را ندانى، تا من به تو ياد دهم. خودت جريانات سياسى و سوء استفادههاى كارگزارانت نسبت به بيتالمال را بهتر مىدانى. آنان به طور علنى احكام و قوانين اسلامى را زير پا گذاشتهاند و نيازى به يادآورى و تذكر من نيست. تو سالها در حضور پيامبر بودى، فرمايشات پيغمبر را شنيده، و سيره آن حضرت را مشاهده نمودهاى. رفتار تو خطا است و لازم است عملكرد خويش را تغيير دهى. خليفه اول و دوم ـ ابوبكر و عمر ـ نسبت به تو در رعايت احكام اسلامى سزاوارتر نبودند؛ بلكه تو به اين امر سزاوارترى؛ براى اين كه تو، هم از نظر «نَسَبى» و هم از نظر «سَبَبى» با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ارتباط دارى (نَسَب از آن جهت كه عثمان، از بنى اُميّه بود و «بنى اميه» و «بنى هاشم» به يك ريشه مىرسند، و سَبَب از آن جهت كه عثمان داماد پيامبر بود).