است با توجّه به وظايف دولت، اختيارات حكومت نيز تعيين مىشود. و هرگاه دولت وظايف خويش را به درستى انجام دهد نتيجه عملش عايد مردم مىشود و اين نتايج همان حقوقى است كه مردم بر دولت دارند و بايد آن را مطالبه كنند. و همانطور كه پيشتر گذشت، «حق و تكليف» رابطه «تضايف» دارند. وقتى فردى نسبت به ديگرى تكليف و وظيفهاى داشت، فرد مقابل داراى «حق مطالبه» است. براى مثال، فرزند نسبت به پدر «تكليف» دارد. بنابراين، پدر در برابر فرزند نسبت به همان چيزى كه وظيفه فرزند است داراى «حق» مىباشد؛ متقابلا پدر نسبت به فرزند خويش «تكليف» دارد، كه مربوط به امور مادى يا معنوى، روحى و تربيتى است. از اين رو فرزند نيز بر پدر «حق» پيدا مىكند و مىتواند آن را مطالبه كند. بدين ترتيب «حق و تكليف» با يكديگر نسبت متقابل دارند و در مقابل يكديگر قرار مىگيرند كه از آن به «رابطه تضايف» ياد مىشود.
در مقياس وسيعتر، شبيه همان رابطهاى كه بين «پدر و فرزند» برقرار است، ميان «مردم و حكومت» نيز وجود دارد. حكومت در راستاى تكاليف خويش كارهايى را انجام مىدهد كه نفع آن عايد مردم مىگردد، مردم نيز در مقابل، حق مطالبه اين امور را دارا هستند. «تكليف دولت» با «حق مردم» دو امر متضايف هستند. همچنين، مردم موظف به انجام كارهايى در مقابل دولت هستند كه دولت نيز حق مطالبه اين امور را از مردم دارد. از اين رو، وقتى «وظيفه دولت» معلوم گردد «حق مردم» نيز روشن مىشود و هرگاه «حق دولت» ثابت گردد «وظيفه مردم» نيز معلوم مىشود.
با توجه به آنچه كه گذشت معلوم شد يك راه منطقى براى شناخت «حقوق متقابل حكومت و مردم» بررسى و تحليل «هدف از تشكيل حكومت» است. بنابراين، نخست بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه چه ضرورت يا نيازى ما را به سوى تشكيل حكومت سوق داده است؟
4. ديدگاه آنارشيستى در باره حكومت
برخى معتقدند جامعه ذاتاً نيازمند «حكومت» نيست. از نظر آنان تنها زمانى نيازمند حكومت يا دولت هستيم كه تعداد زيادى از مردم، متخلف بوده و جامعه دچار هرجومرج و بىنظمى شده باشد. در اين حالت، وجود «دولت» براى برقرارى نظم لازم است؛ امّا چنانچه مردم از