البته دستورات خداوند گزافى نيست. تكليف او به اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و جانشينان او به جهت تأمين «مصلحت مردم» است و اين مصلحت در اطاعت از دستور خداى متعال نهفته است. او براى خود سود و منفعتى نمىخواهد و از عبادت بندگان نفعى عايد او نمىگردد؛(36)بلكه مصلحت آن به خود جامعه و كسانى كه از او اطاعت كنند، بازمىگردد.
4. حكومت، وسيلهاى براى همكارى در اداى حقاللّه
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در كلام خويش فرمود: اولين حق، حقى است كه خداوند براى خويش قرار داده است. آيا هر كس به تنهايى مىتواند از عهده اداى حق الهى در باره خود برآيد؟ طبيعى است كه چنين امرى امكان ندارد. خداى متعال نعمتهاى بىشمارى به انسانها داده و حق او بر انسان از اندازه بيرون است:
از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به در آيد.
با اين همه نعمتهاى بىحد و حصر خداوند، چگونه انسان مىتواند به طور كامل اداى حق نمايد؟ به همين دليل خداى متعال از لطف و كرم خويش حقوقى را واجب نموده كه براى انسانها امكان عمل به آن وجود داشته باشد و آنچه از عهده انسان خارج است واجب نگشته است: لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها(37)= خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند.
با اين حال، بندگان براى اداى حقوق الهى نبايد تنها به نيروى شخصى خويش اكتفا كنند، بلكه وظيفه آن است كه در اداى حقوق الهى همكارى و تعاون داشته باشند و هر كس به اندازه توان خويش در انجام وظيفه شركت نمايد. گاهى براى انجام يك واجب و اداى حق الهى لازم است كه نيروهاى افراد با يكديگر ضميمه شود؛ خواه در امور دنيوى و مصالح مادى باشد يا مصالح معنوى، و خواه مصالح اجتماعى باشد و يا غير آن. براى مثال، اگر خداوند به فرد ثروتمند دستور ساختن مسجد مىداد و او مىبايست به تنهايى هم زمين، هم نقشه و هم مصالح ساختمان را تأمين كند و هم خود مشغول بنّايى و ساخت و ساز شود، كارى بسيار سخت و خارج از تكليف بود. اما اگر تكليف را متوجه جامعه نمايد، در اين حالت، يك نفر پول، ديگرى نقشه و سومى نيروى كارش را خواهد داد؛ يعنى هر كس بايد به اندازه توانش انجام وظيفه نمايد. بنابراين اگر كسى به تنهايى نمىتواند حق الهى را ادا كند، بايد نيروى