صفحه ٢١٤

جَدِيد. أَفْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ...(137)= و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه شما را خبر مى‌دهد كه چون كاملا متلاشى شديد (باز) قطعاً در آفرينشى جديد خواهيد بود؟ آيا (اين مرد) بر خدا دروغ بسته يا جنونى در او است؟ به اعتقاد آنان اين كه خدا چنين سخنى را گفته باشد كذب بوده و افترا بر خدا است و احتمالاً گوينده سخن ديوانه شده است! «جِنّة» به معناى ديوانگى است. از نظر آنان هرگز انسان عاقل چنين مطلبى را اظهار نمى‌كند!
آرى! رسالت پيامبران در ابلاغ مسأله «حيات پس از مرگ» بسيار دشوار بود. آنان زحمات فراوانى براى ايجاد اين باور در ذهن مردم متحمل مى‌شدند. در تعاليم پيامبران، زندگى هفتاد هشتاد ساله يك انسان در اين دنيا حكم يك «زندگى جنينى» را داشته و مقدمه‌اى براى يك زندگى اصلى و جاودانه است.
آنچه بيان شد، يعنى ايجاد باورِ «حيات پس از مرگ»، تنها يك بُعد رسالت پيامبران بوده است، كه معمولا هم عده بسيار كمى به آنان ايمان مى‌آوردند و در اكثر موارد با انكار، تمسخر، نسبت جنون، كذب و نظاير آن روبه‌رو مى‌شدند. بُعد ديگر سخن پيامبران مربوط به همين دنيا است؛ اين كه زندگى دنيا منحصر به اين «بدن» نيست، بلكه شما داراى «روح» نيز هستيد كه آن قابل ديدن نيست و ارزش و شرف شما نيز به همان روح شما است. هم‌چنين روح نيز همانند بدن داراى نيازمندى‌هايى است و نيازهايش با بدن متفاوت است.
بنابراين تلاش پيامبران براى ايجاد دو نوع شناخت براى انسان بود: يكى حيات پس از مرگ؛ و ديگرى مربوط به «حقيقت انسان». انبيا مى‌فرمودند غير از اين بدن، چيز ديگرى در وجود شما هست و آن عبارت از «روح الهى» است: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِين(138)= پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده در افتيد.
تعاليم دينى مى‌گويد شرف و انسانيت انسان وابسته به «روح» است و اهميت آن به مراتب بيش از «بدن» است. نسبت «بدن» به «حقيقت انسان» همانند «لباس» است. انسان لباس خويش را در مى‌آورد ولى انسانيتش هم‌چنان محفوظ است. «بدن» نيز ابزارى براى فعاليت‌هاى «روح» و جامه‌اى براى روح به شمار مى‌رود، و مردن در واقع كندن اين جامه است. «انسان» با مرگ از بين نمى‌رود، بلكه باقى است تا بار ديگر در عالمى ديگر كه ابدى است برانگيخته شود.