صفحه ٣٢٤

در عالَمى كه آدمى خود را مالك و صاحب اختيار موجودات مى داند و تسخير بدون مرز را حق خود مى شناسد، طور ديگر زندگى مى نمايد، لذا راه نجات را بايد با تصحيح مبانى فكرى جامعه جستجو كرد.
در نگاه دينى، غايت علم هماهنگى با طبيعت بود و نه تصرف بى محابا در آن، زيرا در آن نگاه براى جهان غايتى حقيقى مدّ نظر قرار مى گيرد. اما در نگاه بشرِ مدرن، موجوداتِ غير بشرى هيچ غايتى ندارند و لذا نسبتى بين بشر و موجودات برقرار نمى شود، بلكه طرحى را بر موجودات عالم تحميل مى كند. به عبارت ديگر علم جديد صورت بردارى از عالم نيست، صورت پردازى است، در صورت بردارى تعامل بين انسان و عالم فراهم مى شود و اين طور نيست كه پس از مدتى با بحران زيست محيطى روبه رو شويم و اين برعكس صورت پردازى است كه مى خواهد صورت خيالى خود را بر عالم تحميل كند.
وقتى نكات فوق نسبت به شناخت تمدن غربى مورد توجه قرار گرفت، ديگر شيفته ى آن فرهنگ نخواهيم شد و اين همان نجات است. مرتبه ى بعد، كه ورود به فرهنگ و تمدنِ مطابق نگاه توحيدى است، خود به خود ظهور مى كند، وقتى چشممان از تمدن غربى برداشته شد، آرام آرام زندگىِ مطابق گرايش توحيدى، رخ مى نماياند.

         طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليك             چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند