صفحه ٣١١

مى آيد و مى ماند، و با تمسك به فرهنگ انبياء الهى است كه غرب مى رود.
وقتى جايگاه فرهنگ دينى و اصيل خود را شناختيم و بدان وفادار مانديم، چون اين فرهنگ با بنياد انسانى ما سازگار است، در گزينش روح غربى تا حد امكان احتياط مى كنيم و به راحتى هرچه را پيش آمد نمى پذيريم، در نقد غرب، حداقل كارى كه پيش مى آيد بحث گزينش آن است و نه اين كه از فرق سر تا نوك پاى تسليم آن شويم. دونفر را در نظر بگيريد كه هر دو از اتومبيل استفاده مى كنند. يكى از آن ها سعى دارد در عين استفاده از آن، روحانيت خود را حفظ كند و لذا بيش از آن كه به زندگى تكنيكى علاقه مند باشد به طبيعت- كه خدا در اختيار او گذارده- علاقه مند است. او فعلًا گرفتار ماشين شده است، چون شرايط دنيا طورى شده كه نمى تواند بدون ماشين زندگى كند. اما ديگرى با تمام وجود قلب خود را به ماشين داده، و به همان اندازه از صفاى روحى و آرامش روان محروم شده است، بدون آن كه متوجه باشد چنين روحيه اى بازتاب چيست. وقتى انسان زندگى حقيقى را گم كند زندگى ماشينى را به عنوان زندگى آرمانى مى پذيرد.
انسان در فرهنگ خود زندگى مى كند و نه در ابزارها. حال اگر ضعف هاى فرهنگى را شناخت، به مرور از ابزارهاى آن فرهنگ فاصله مى گيرد و ابزارهاى مناسب فرهنگِ مطلوب خود را جايگزين آن ها مى كند. در كتاب «گزينش تكنولوژى از دريچه ى بينش توحيدى» تا حدّى روشن شد اين فرهنگ ها هستند كه ابزارهاى مربوط به خود را مى سازند. پس اگر نظرها از فرهنگ غربى برگشت، به مرور به تكنولوژى