صفحه ٢٩٥

و جوان. با مردم متوسط هم بايد همين گونه روبه رو شد. مسئله ى اصلى اين است كه ابزار، هدف نشود و در رسيدن به هدف ها اسير ابزارها نگردند، بنى اسرائيل هدفشان خدا بود ولى در بينش آن ها خدا اسير ابزارها بود. وقتى حضرت موسى (ع) در رابطه با جوانى كه به قتل رسيده بود و قاتلش مشخص نبود فرمود: «إِنَّ اللّهَ يأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً»؛ «1» خداوند به شما دستور داده گاوى را بكشيد و قسمتى از آن را به آن جوان بزنيد، زنده مى شود و قاتل خود را معرفى مى كند «قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً»؛ «2» گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى؟ فكر كردند اگر هم بناست به كمك بدن يك گاوِ ذبح شده اى اين كار انجام گيرد، بايد آن گاو، گاو مخصوصى باشد، و لذا سؤال كردند از پروردگارت بپرس آن گاو چه خصوصياتى بايد داشته باشد. يعنى خداوند براى زنده كردن يك مرده بايد حتماً از يك گاو مخصوصى استفاده كند. «3» در چنين فضايى است كه ابزار جاى خدا مى نشيند. در دستورات دينى از ما خواسته اند به مقام يقين برسيد، مقام يقين مقامى است كه اراده، به خودى خود علت تحقق چيزى مى شود كه ما اراده كرده ايم. در خبر آمده است كه در محضر رسول خدا (ص) عرض شد:
 «أَنَّ عِيسَي ابْنَ مَرْيمَ كَانَ يمْشِي عَلَي الْمَاءِ، فَقَالَ لَوْ زَادَ يقِينُهُ لَمَشَي فِي