صفحه ٢٨١

نتيجه آن مى گردد كه هركس به خودش اصالت مى دهد و هر شخصيتى را كه ماوراء ساحت تجربى و حسى، ادراكاتى داشته باشد نفى مى كند، و اساس كار ساده كردن و همسان نمودن دانش كه قبلًا مورد بحث قرار گرفت از اينجا ريشه مى گيرد. و بدين شكل بود كه بينش بشريت تنزل يافت.
راسيوناليسم هر گونه حقيقتى را كه ماوراء ادراك عقل تجربى و عقل رياضى است منكر است، و انسان را از عقل قدسى كه با تابش خود مى تواند انسان را نسبت به سنن جارى در عالم آگاه كند، محروم مى گرداند. همين كه عقل جزئى انسان ارتباط خود را با عقل كل از دست داد، چاره اى نخواهد داشت جز اين كه تمام توجه خود را به عالم ماده بيندازد و در آن غوطه ور گردد.
گرايش به مذهب مادى موجب دگرگونى در ساختمان روانى بشر گشت به طورى كه در برابر هر نوع اثرى جز آن چه به حواس در مى آيد حقيقتاً نفوذناپذير شد و ديگر نتوانست از انوار معنوى عالم بهره بگيرد، و اين به معنى آن است كه روز به روز قواى مدركه او محدودتر شد تا آن جا كه دليلى نمى يابد تا وجود چيزى را بپذيرد كه نمى تواند آن را حس كند. با چنين روحيه اى تأثير هر نوع چيز مقدسى از زندگى خارج مى شود، و اگر هم منكر آن نشود آن را امرى فوق العاده مى پندارد، در حالى كه در يك زندگى دينى امور معنوى و مقدس از امور طبيعى و عادى زندگى به حساب مى آيند، پس مى توان گفت در نظام غربى، موضوعات زندگى معكوس شده است و با بى خبرى از حقايق فوق حسّى آنچه تأثيرگذارتر است به حاشيه رفته است.