صفحه ٢٢٦

فراموش شود. در اين نوع زندگى آدم ها حق ندارند كه متفاوت باشند و هر كدام استعدادهاى خاص خود را در زندگى ظاهر كنند، همه بايد يك قالب باشند و توليداتى همانند را مصرف نمايند. نظام زندگى نيز براساس همان قالب ها شكل مى گيرد و اگر كسى خواست تخطى كند، بايد تنبيه شود. اگر سركسى از اين قالب بيرون آمد بايد سر او را بزنند و اگر پايش بيرون آمد بايد پاى او را قطع كنند، از نظر انتخاب همه بايد يك قد باشند، چون طبق تمدن غربى انسان ها بايد مصرفى مطابق توليدات حاصله از ماشين ها انجام دهند. تبليغات نيز سليقه ها را به آن سو هدايت مى كند كه اى آدم ها حتماً بايد بپذيريد كه آنچه ما تبليغ مى كنيم خوب است و همه بايد اين گونه باشيد، زيرا از منظر فرهنگ غربى- همچنان كه دكارت معتقد است- انسان ها ماشينى هستند كه روح دارند، پس همه يك چيزاند. آيا با اين روند ديگر بايد منتظر شاهكارهايى بود كه انسان را تا عالم معنا سير مى دهد؟ آيا ريشه ى خسته شدن انسان ها از زندگى و كار در همين يكسان انگارى انسان ها نيست؟
ريشه ى همسان انگاشتن انسان ها در توليد و در مصرف، ظهور همان بينش دموكراسى غربى است كه در سياست اعمال مى شود. وقتى بنا باشد هر آدمى يك رأى باشد و همه ى حقيقت ها از كثرت همين آدم ها به دست آيد، همه ى آدم ها بايد يك قالب شوند و توليدِ همسان پيش مى آيد، هيچ كس حق ندارد طور ديگر فكر كند. در حالى كه قرآن مى فرمايد: «وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً» «1» اى انسان ها ما شما را طُوْرطُوْر و گوناگون آفريديم،