صفحه ١٢

2- آيا حداقل نبايد جرأت تفكر كردن در افقى ماوراء اين تمدن را داشته باشيم؟! يا به خود جرأت دهيم قبل از اين كه با سنگِ غير مدرن بودن، انديشه هاى نقد غرب را مورد اصابت قرار دهيم، به آن انديشه ها گوش فرا دهيم تا فكر نكنيم با نفى فرهنگ غربى همه چيز از دست مى رود. مگر در دوران جديد چيزى براى انسانيت مانده است كه نگران از بين رفتن آن باشيم؟ فرهنگ غرب طورى انديشه ها را تحت تأثير خود قرار داده كه انسان باور نمى كند راه ديگرى براى صحيح زندگى كردن هست و لذا است كه زهر فرهنگ غرب را به عنوان غذا مى پذيرد تا از گرسنگى نميرد زيرا در حال حاضر انسان ها راه ديگرى براى رفع گرسنگى به ذهن نمى آورند و تبليغات غربى اجازه نمى دهد كه راه ديگرى را تصور كنند، به طورى كه تصور هر راه ديگرى را آرزوى وَهمى و غيرمنطقى مى دانند، درحالى كه با مطالعه ى اين كتاب و امثال آن، متوجه خواهيد شد آرزوى زندگى توحيدى، يك آرمان منطقى و قابل تحقق است. البته انتظار اين است كه اين نوع مباحث را چيزى در كنار زندگى نپنداريم، بلكه آماده باشيم تا رويكرد خود را به طور كلى تغيير دهيم.
تجربه نشان مى دهد كه بحث هاى احساسى و راه حل هاى كوتاه مدت براى نجات از بحران بزرگ، راه حل هايى هستند كه انسان ها را از سرگردانى كه در آن هستند غافل مى كند و يأس آزادشدن از بحران را عميق تر مى نمايد.
3- شناخت اشكالات فرهنگِ بعد از رنسانس و به ميدان آمدن تفكر اومانيستى، موضوعى است كه سال ها است امثال «هايدگر» و «اشپنگلر» و