صفحه ١٧٣

مى خواهم براى زهد پيشگى. از خدا مى خواهند اوقات فراغتشان وسيله ى زهد در دنيا شود و فرصت انس با خدا باشد.
تمدن غربى با ايجاد روحيه ى عياشى، اوقات فراغت انسان ها را بستر نزديك شدن هرچه بيشتر به دنيا و لذات آن كرده، به طورى كه اوقات فراغت، عامل اضمحلال تفكر وعبادت شده است. در تمدن غربى بشر به كلى فراموش مى كند كه حيات دنيايى را فرصتى بگيرد براى تغيير خود و شايسته ى شدن براى قرب الهى. اين تمدن حيات دنيايى را فقط به عنوان شرايطى براى تغيير دنيا مى شناسد. بنا بود خود را آنچنان تغيير دهد كه شايسته ى قرب الهى شود ولى تغيير خود را رها كرده و سراسرِ زندگى را به تغيير بيرون خلاصه كرده است.
آيا جاى شگفتى نيست كه در بازى هاى ورزشى هر روز زمينه اى جديد به صحنه مى آيد تا هر چه بيشتر انسان ها در بازى و سرگرمى باقى بمانند؟ و از اين طريق اوقات فراغت را با انواع بازى ها و سرگرمى ها تمام كنند؟ طورى شده كه اوقات فراغتِ به جز سرگرمى معنى ديگرى نمى دهد. در حالى كه در فرهنگ دينى هر كس به جايى رسيد با استفاده ى صحيح از اوقات فراغت بود. دين بسترى فراهم مى كند تا انسان ها در اوقات فراغت خود راه انس بيشتر با خدا را در جانشان فراهم كنند. در اوقات فراغت و با زهد و دورى از دنيا انسان متوجه مقامات عالى درون خود مى شود. ولى در سرگرمى هاى موجود به شدت از مقامات عاليه ى انسانى غفلت مى شود و عملًا اوقات فراغت از بين مى رود. از آن طرف براى اين كه انسان ها از اين همه عياشى و سرگرمى خسته نشوند هر روز بازى جديد و متنوعى درست مى كنند. اين جنس سرگرمى هاى