صفحه ١٦٩

انسان بدون اين ها ديگر انسان نيست. وقتى غرب، ملاك ارزيابى همه چيز شد به جاى آن كه غرب متهم باشد و مورد انتقاد قرار گيرد، بايد اسلام را از زير دست و پاى انتقادهاى مربوط به آن بينش نجات داد و به جاى آن كه اسلام در جايگاه مدعى بنشيند، در جاى متهم قرار مى گيرد. متأسفانه عده اى هم در عينى كه اصالت را به تمدن غربى مى دهند سعى مى كنند بگويند اسلام هم همين هايى را گفته كه غرب مى گويد. غافل از اين كه از نظر اسلام انسان ها جهت امر ديگرى به دنيا آمده اند و از نظر اسلام تكنيكى كه تمام زندگى انسان را مشغول خود كند مقصد و مقصود حيات دنيايى انسان نبوده و نيست.
اشكال اينجاست كه ما تصور كنيم تنها يك صنعت مى تواند وجود داشته باشد، آن هم همين صنعت غرب است و چنانچه از آن جدا شويم هيچ صنعت ديگرى وجود ندارد. و با توجه به اين كه اين صنعت از فرهنگ غرب جدا نيست، پس بايد فرهنگ غرب را بپذيريم و در يك كلام در نگاه به عالم و آدم، ماترياليست و مادى شويم، حال چه در امور فردى خود اهل عبادت باشيم و چه نباشيم.
وقتى دقت كنيم كه همراه تكنولوژى غربى فرهنگ دنياگرايى را هم وارد كرده ايم لااقل در گزينش خود بيشتر احتياط مى كنيم و از سرعت خود به سوى غرب كمى مى كاهيم.
ما با جهانى روبه رو هستيم كه غرب با توجه به شرايط خاص اقتصادى و قدرت تكنيكى كه دارد، بخواهيم و نخواهيم به مقابله و رقابت با ما پرداخته است. به همين جهت ما مجبور به رقابت با آن ها هستيم، هرچند از اين گونه رقابت و فعاليت كه بيشتر ما را گرفتار خود مى كند، كراهت