صفحه ١٢٨

زندگى و مرگ تمدن هاى گذشته را به درستى بررسى مى كردند، آنچنان گوش هايشان شنوا مى شد كه به خوبى بانگ بلند عبرت انگيزِ بى حاصلى فرهنگ كفر را مى شنيدند. آرى اين ها گوش و چشمى كه بشنوند و ببينند دارند ولى دلى كه بتواند از ظاهر به باطن عبور كند و عبرت گيرد ندارند، به عبارت ديگر بصر دارند اما بصيرت ندارند. چشم سر آن ها كور نيست، چشم دلشان كور است.
 «فَإنَّها لاتَعْمَي الابْصارُ وَلكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»؛ با كورشدن چشم دل آن پيام ظريفى كه در درون سرنوشتِ بى ثمر فرهنگ كفر نهفته است از منظرشان پنهان مى ماند و لذا نمى فهمند كه اگر طرح پيامبر خدا (ص) را براى زندگى زمينى نپذيرند همه ى اعضاى عالم وجود بر ضدشان موضع گيرى مى كنند. اين ها از آن شعورى كه بتواند اسرار را ببيند و معنويات را درك كند محرومند. به قدرى به دنيا و ديدنى هاى آن نظر كرده اند كه از فهم فهميدنى ها محروم شده اند، از حد حس بالاتر نرفتند و نبوت را نشناختند، نبى را نفهميده و اسرار نبوت را درك نكرده اند. فرعون مى بيند كه درياى نيل براى حضرت موسى (ع) و يارانش باز شد و آن ها عبور كردند، ولى به جهت كوردلى در آن حادثه چيزى جز جاده اى خشك در وسط دريا نديد. از خود نپرسيد آن قدرت معنوى كه ماوراى آب و دريا، جاده اى خشك ظاهر مى كند در كنار موسى (ع) است، و تا موسوى نشوى نمى توانى از آن استفاده كنى، با غفلت از اين موضوع به طرف آن جاده رفتند و تماماً غرق شدند.
تمدن امروزِ دنيا مصداق موضوع فوق است، چشمشان كور نيست ولى دلشان كور است، و ناتوانايى هاى خود را نمى بينند. با اين توضيح اگر اين