صفحه ١٢٤

آنچه خداوند در اختيار انسان گذاشته راضى گردد، تا دريچه هاى حكمت به سوى او گشوده شود. از طريق حكمت است كه توخالى و پوچ بودن تمدن غربى روشن مى شود.
تمدن غربى با روحيه ى حرص و طمع؛ انسان ها را بر ضد انسان ها و ملت ها را بر ضد ملت ها برمى انگيزد، حرص و طمعى كه فقط در قلمرو معنويت در كنترل در مى آيد نه در جواب گويى بيشتر به آن ها. اين حكمت است كه به انسان راه نشان مى دهد تا چگونه برفراز اميال خود زندگى كند، بدون حكمت به سوى برپايى يك اقتصاد هيولا گونه جلو مى رويم كه در ابتدا زندگى خودمان را منهدم مى كند، بدون آن كه به پايدارى معنوى دست يابيم. به اميد برآورده شدن آرزوهاى وَهمى، سرنوشت و آينده ى خود را از انبياء گرفته و به دست اقتصاددان هايى مى دهيم كه اگر هيچ عيب ديگرى نداشته باشند، نسبت به ديدن انسان سخت يك بعدى اند.
اگر بخواهيم محور اصلى اين جلسه را گوشزد كنيم و بحث را تمام نمائيم اصل بحث اين بود كه: چون وجود مطلق، عين وحدت مطلق است و در مقابل آن، عالم ماده عين حركت و كثرت است لذا هر اندازه كه تمدنى به عالم ماده نزديك شود از وجود مطلق و وحدت مطلق فاصله گرفته و به پريشانى و بحران و اضمحلال نزديك مى شود. آثار چنين فاصله گرفتن را به صورت هاى مختلف در تمدن غربى مى توان ملاحظه كرد و همان طور كه قبلًا عرض شد نه عظمت يك تمدن يك باره حاصل مى شود و نه انحطاط تمدنى يك باره اتفاق مى افتد.

 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»