صفحه ٩٣

صحرايى بزرگ و پردامنه و يا اقيانوسى بزرگ و عميق را تصور كنيم و آن گاه جسم كوچك و حقير خود را با آن بسنجيم و بنگريم كه در مقام مقايسه، جسم ما چه نسبتى با همين بخش از عالم جسمانى كه براى ما قابل درك است دارد. شايد در اين مقايسه ما به اين نتيجه برسيم كه جسم ما در برابر آن بخش از عالم جسمانى كه براى ما قابل تصور است، در حد يك موجود ميكروسكوپى است؛ چه رسد به عوالمى كه ما راهى براى شناخت عظمت آنها نداريم! در پرتو مقايسه مادى، ما بيشتر به حقارت معنوى و كاستى خود پى مى‌بريم؛ اما با اينكه انسان موجودى كوچك است، خداوند روح معنويت به او داده كه مى‌تواند با آن در شعاع معرفت خداوند قرار گيرد و با وى ارتباط برقرار كند. همچنين خداوند نعمت هاى بى شمارى در اختيارش نهاده كه از شمارش و شكر آنها عاجز است: «... وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الاِْنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ؛(51) و اگر [بخواهيد]نعمت خدا را بشمريد، نمى‌توانيد آن را به شمار درآوريد. قطعاً انسان ستم پيشه ناسپاس است».
 
 لطف بى نهايت خدا و ناسپاسى انسان
اگر كسى به ما كمكى كند و هنگام نياز و تنگدستى پولى در اختيار ما نهد، هميشه خود را وامدار او مى‌دانيم و سپاس‌گزار او هستيم و مى‌كوشيم آن پول را در راهى كه خوشايند دوستمان نيست، صرف نكنيم؛ اما با اينكه خداوند نعمت هاى بى شمارى در اختيار ما نهاده، نه فقط آن نعمت ها را به حساب نمى‌آوريم، بلكه خود را طلب كار خدا مى‌دانيم و پروايى از كفران نعمت و عصيان خداوند نداريم و نعمت هاى الهى را در راهى مصرف مى‌كنيم كه