مملوك نيز وجود دارد. پس از لحاظ ارتباطى كه بين انسان و خدا يا انسان و مخلوقات خدا وجود دارد، مفهومى چون «عبد» انتزاع مىشود. چنان كه با لحاظ ارتباط طرفينى، خداوند رب است و ما مربوب، او مالك است و ما مملوك. بر اساس اين ارتباط، ما هستى خود را از خدا مىدانيم و معتقديم كه از خود هيچ نداريم. در مقام عبادت، او معبود است و ما عابد. وقتى انسان به ارتباط خود با خداوند مىنگرد، اصلى ترين و اولين مفهومى كه به ذهنش مىرسد، اين است كه من هرچه دارم، از خداوند است و بدون افاضه الهى، من چيزى نيستم. با اين اعتقاد او با همه وجود خود را مملوك خدا و فقير محض مىشناسد و خداوند را مالك و غنى مطلق: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ؛(118) اى مردم، شماييد نيازمند به خدا، و خداست تنها بى نياز ستوده».
گستره خضوع و خشوع بندگان در پيشگاه مالك مطلق هستى
بر اساس اصل اعتقادى مالكيت و حاكميت خداوند بر همه هستى، انسان خود را در برابر خداوندْ فقير، مملوك، نيازمند، فاقد كمال و خير مىداند؛ اما در مقابل، خداوند را غنى، مالك، خالق هستى، سرچشمه همه كمالات، زيبايى ها، منبع خير و وجود مىشناسد. به دنبال اين معرفت، حالتى روانى در انسان پديد مىآيد كه باعث احساس حقارت در پيشگاه با عظمت الهى مىشود. البته معرفت، امرى تشكيكى است؛ از اين رو حالتى كه به دنبال آن در افراد پديد مىآيد، تشكيكى و داراى مراتب است وعالى ترين مرتبه اين احساس حقارت در پيشگاه الهى، در اولياى خدا ـ به خصوص پيامبر(صلى الله عليه وآله) و معصومان(عليهم السلام) ـ
به سوی تو
جلسه چهاردهم: تجلّى عبوديت در نماز (1)