صفحه ٣٢

مصاديق محدود درك كرده‌ايم و چون مى‌توانيم مرتبه عالى ترى براى آن صفت فرض كنيم، با در نظر گرفتن مرتبه‌اى نامتناهى و نامحدود براى آن صفت كه بالاتر از آن تصور نشود، آن را به خداوند نسبت مى‌دهيم. به عنوان مثال، وقتى مى‌گوييم خداوند قادر است، در ابتدا مفهوم قدرت محدود را از مصداق محدودى به دست آورده‌ايم و سپس با تنزيه و تجريد قدرت از محدوديت ها، آن را به خداوند نسبت مى‌دهيم و مى‌گوييم خداوند قدرت دارد و قدرت او نامحدود است. مثال ديگر اينكه ما نمونه‌اى از علم را در وجود خود مى‌يابيم؛ اما وقتى خود را با علماى ديگر مقايسه مى‌كنيم، پى مى‌بريم كه علم آنان فراتر و بيشتر از علم ما است. در اينجاست كه علم خود را محدود و ناچيز مى‌يابيم؛ آن گاه وقتى علم علماى بزرگ را با علم معصومان(عليهم السلام)مقايسه مى‌كنيم، پى مى‌بريم كه علوم آنان هر چند زياد باشد، در برابر علم معصومان(عليهم السلام) قطره‌اى از دريا نيز به شمار نمى‌آيد؛ پس علم آنان نيز محدود است؛ آن گاه وقتى علم معصومان(عليهم السلام) را با علم خداوند مى‌سنجيم، در مى‌يابيم كه علم ايشان قابل سنجش با علم خداوند نيست و علم خداوند نامحدود، نامتناهى و فراتر از هر علمى است. اينجاست كه هنگام انتساب علم به خدا پس از ملاحظه مصداق هاى محدود علم، آن را از همه نقص ها و محدوديت ها تنزيه و تجريد مى‌كنيم و مى‌گوييم خداوند علم دارد؛ اما علم او نامحدود است.

 نسبت علم معصومان(عليهم السلام) با علم خداوند
از برخى روايات استفاده مى‌شود كه خداوند معصومان(عليهم السلام) را از علم نامحدودى برخوردار ساخته است و آنان به همه ابعاد و زواياى علوم آگاهى دارند. همچنين مقام نورانيت آنها نامحدود است؛ چنان كه در «زيارت جامعه»