صفحه ١٦٠

و برخى در اين سير كمالى به مرتبه‌اى از رشد و تعالى رسيده‌اند كه در هر حالى فقط به خداوند توجه دارند و خداوند را همه كاره و فاعل مطلق مى‌دانند و براى هيچ كس جز او تأثير استقلالى قائل نيستند. اينان اگر از چشمه‌اى آب بر مى‌گيرند يا از دست سقّايى آب مى‌نوشند، چشمه و سقّا را نمى‌بينند و دست خدا را مشاهده مى‌كنند كه به آنان آب مى‌دهد و سيرابشان مى‌كند. يا اگر مريض مى‌شوند و نزد پزشك مى‌روند و با مصرف دارو شفا مى‌يابند، معتقدند كه خداوند آنان را شفا داده است و عوامل و اسباب مادى را ابزارى در اختيار خداوند مى‌نگرند كه اراده و مشيت الهى را ظاهر مى‌سازند. آنان عوامل و اسباب مادى را سلسله حلقات زنجيرى مى‌دانند كه سررشته آن به دست خداست و اوست كه اين سلسله را به حركت وا مى‌دارد. اين بندگان خالص خدا، حضور خداوند را در همه عرصه هاى زندگى خود به وضوح درك مى‌كنند و حتى در هنگام جهاد و مبارزه با دشمنان، تنها چشم يارى به خداوند مى‌دوزند و از غير او يارى نمى‌خواهند: «وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ؛(92) و پيروزى جز از جانب خداوند تواناى حكيم نيست».

  ارتباط شناخت خداوند با شناخت صفات او
آنچه فعلا از ما برمى آيد اين است كه از طريق داده ها و مفاهيم علمى، كمالات و صفات خداوند را بشناسيم. برخى از متكلمان تا هشت صفت ذاتى براى خداوند شمرده‌اند كه عبارتند از: 1. علم؛ 2. قدرت؛ 3. حيات؛ 4. سمع؛ 5. بصر؛ 6. ادراك؛ 7. اراده و 8. ازليت و ابديت؛ اما مى‌توان صفات ذاتى خداوند را در علم، قدرت و حيات منحصر دانست و بقيه را در قلمرو آنها جاى داد و تعريف كرد. در مقابل