نفر تفويض اختيار نمودند، بقيه مردم، يعنى حدود پنجاه درصد ديگر نيز ملزم به اطاعت از او هستند. از نظر آنان فرد انتخاب شده حق حكومت بر همه افراد جامعه را دارا است. نكته اساسى اين است كه فرضاً فرد انتخاب شده حق حكومت بر موكلان خود را داشته باشد به چه دليل افرادى كه به او رأى ندادهاند و تفويض اختيار ننمودهاند، ملزم به اطاعت از او باشند؟
بر اساس بينش اسلامى، وجوب اطاعت از ناحيه مردم نمىآيد تا عدهاى به بهانه رأى ندادن، خود را از اطاعت معاف دارند. وقتى خداوند امرى را واجب گرداند، اين تكليف نسبت به همگان است و همه موظف به انجام آن مىباشند؛ چه رأى داده باشند يا نه. دليل آن، همان طور كه گذشت اين است كه خداى متعال انسانها را آفريده و تمامى هستى آنها و نعمتهايى كه در اختيار دارند از آنِ خدا است و از همين رو او حق دارد كه به انسانها تكليف نمايد كه از انسانى شايسته كه او برمىگزيند اطاعت كنند. اين تكليف همانند تكليف به خواندن نماز يا ديگر واجبات است. خداوند حق دارد نماز را واجب نمايد؛ به همان دليل مىتواند دستور به اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا اولىالامر بدهد. اگر اين اصل را بپذيريم كه: «خدا مالك مطلقِ انسان و جهان هستى است و حق دارد به بندگانش تكليف نمايد و انسانها موظف به اطاعت از اوامر الهى هستند» بنابراين فرقى بين تكاليف نيست. اطاعت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان «حاكم و ولىّ امر» همانند اطاعت خدا در مسأله نماز است. همان طور كه اطاعت امر «اقيموا الصلوة» واجب است اطاعت اين امر نيز واجب است:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم(35)= اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد.
خداوند همان گونه كه حق دارد اطاعت شود (اطيعوا اللّه)، همان گونه نيز حق دارد دستور به اطاعت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دهد (و اطيعوا الرّسول). نيز اين حق را دارا است كه دستور به اطاعت از «اولىالامر» و جانشينان وى دهد. اين سخن بر اساس اصلى كه بدان اشاره كرديم مبنايى منطقى و روشن دارد؛ مگر اين كه كسى آن اصل كلى را نپذيرد و العياذ باللّه خدا را به عنوان: «مالك هستى» قبول نداشته باشد و يا مالكيت خدا را مقتضى حق نداند.