بسا قضاوت يكسانى نداشته باشند و دو معناى گوناگون به ذهن آنان بيايد. يكى از آن دو مىگويد: اين اثر هنرى شبيه سلاح جنگى است، و آن ديگرى مىگويد: شبيه يك آلت موسيقى است. اين دو ديدگاه بسيار با هم متفاوتند. كسى كه ذهنش با مسايل موسيقى و آلات موسيقى آشنا بوده، فكر مىكند اين اثر هنرى شبيه آلات موسيقى است، و ديگرى چون ذهنش با ابزار و وسايل نظامى و جنگى آشنا است آن اثر هنرى را شبيه يك ابزار نظامى مىبيند. در اين ميان ممكن است فرد سومى كه نه موسيقىدان است و نه با مسايل نظامى آشنا است، در برخورد با اين اثر هنرى ديدگاه سومى را مطرح سازد.
يا در تستهاى روانشناسى وقتى بخواهند يك نفر را مورد آزمايش قرار دهند، گاهى لكههاى مركّب را روى كاغذ ريخته و نشان او مىدهند و از او مىخواهند كه بگويد اين شكل شبيه چيست. پزشك روانشناس از اين طريق روحيات فرد و مشكلات روانى او را تشخيص مىدهد. در اين حالت، پزشك روانشناس كه لكههاى جوهر را روى كاغذ ريخته است هيچ قصد خاصى نداشته و شكل معيّنى را در نظر نگرفته است، بلكه لكهها را به طور تصادفى روى كاغذ پخش كرده تا ببيند قضاوت افراد چيست و چه تصورى را از آن نزد خود مجسّم مىكنند. بنابراين، لكههاى جوهر به خودى خود مبيِّن هيچ معنايى نيست.
مدعيان افراطى هرمنوتيك دينى مىگويند: متون دينى همانند اين لكههاى جوهر، خود به خود هيچ معنايى ندارد! گفت: شعر مىگويم و معنا ز خدا مىطلبم! برخى از شاعران خودشان هم نمىدانند چه مىگويند! بعد كسانى كه اين شعرها را مىخوانند معانى متعددى براى آن بيان مىدارند. يا گاهى به كتاب حافظ فال مىزنند و معناهايى براى آن بيان مىشود، در حالى كه منظور حافظ نبوده است. در فال غزل حافظ، افراد مختلف يك غزل را مىخوانند و چند معناى گوناگون از آن استفاده مىكنند و حال آن كه حافظ هيچ كدام از اين معانى را اراده نكرده است. يكى مىگويد: مسافرى از سفر مىآيد، يكى مىگويد: مريضى بهبود پيدا مىكند و ديگرى مىگويد: عاشقى به معشوقش مىرسد.
اكنون عدهاى مىگويند: ـ العياذ بالله ـ قرآن كريم هم اينگونه است و هر كسى طبق ذهنيت خودش چيزى از آن درك مىكند!
هر كسى از ظن خود شد يار من وز درون من نجست اسرار من
بلكه آنها مىگويند، اصلا اسرارى وجود ندارد، تنها الفاظى است كه به گونهاى تنظيم شده