فرهنگى چنين امرى را فراهم ساخته مردم جهان را آماده پذيرش افكار متضاد كنند. چه «توحيد» باشد چه «تثليث» خيلى مهم نيست! يقه چاك نكنيد، هم اين درست است و هم آن!
چرا اين انديشه را ترويج مىكنند؟ چون مادامى كه اعتقادهاى متضاد روياروى يكديگر قرار گيرند و هر كدام بر اثبات حقانيت دين و مذهب خويش اصرار داشته باشند، زمينه جهانى شدن فرهنگ آمريكايى فراهم نخواهد شد. از اين رو به تدريج مردم را به تولرانس، پذيرش افكار ديگران و بىتفاوتى نسبت به عقايد دينى خويش عادت مىدهند. چه فرق مىكند كه بگوييم، حضرت على(عليه السلام)جانشين پيغمبر بوده است يا ابوبكر؟! چه فرق مىكند كه بگوييم، پيغمبرِ خاتم حضرت موسى(عليه السلام) يا حضرت عيسى(عليه السلام) يا حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است؟! مخصوصاً اگر ما نمىخواهيم به هيچ دينى عمل كنيم، ديگر فرقى نمىكند كه دين موسى حق باشد يا دين عيسى يا دين اسلام! آقايان مىگويند، تاريخ مصرفش گذشته است، پس چه انگيزهاى وجود دارد كه ما با ديگران بر سر حقانيت اسلام دعوا كنيم؟! اگر هم اسلام حق باشد احكامش براى اين زمان قابل عمل نيست! اين تعاليم مربوط به 1400 سال پيش بوده كه افراد مجرم را در آن زمان چوب يا تازيانه مىزدند؛ اما در اين دوران كه دوران مدرن يا پُست مدرن است ديگر نبايد كسى كتك بخورد! اين عمل خلاف اعلاميه جهانى حقوق بشر است! ما كه نمىخواهيم به احكام دين عمل كنيم؛ پس چه اسلام باشد چه يهوديت و چه مسيحيت تفاوتى نمىكند! اگر بنا بود به احكام اسلام عمل كنيم، سزاوار بود تعصب به خرج دهيم و بگوييم احكام اسلام درست است و برنامههاى ديگر نادرست.
اين عده وقتى با تمسك به اين سخنان، تعاليم و احكام نورانى اسلام را تعطيل كردند طبعاً ملاك و مبنا خواست و رأى مردم خواهد بود. هر چه مردم بدان رأى دهند قانون همان است و خواسته و حكم خدا هم همين است !
بنابراين، پشتوانه مسأله تساهل و تسامح يك سياست جهانى است و آن، عبارت است از جهانى شدن فرهنگ آمريكايى. هر قدمى كه ما به طرف فرهنگ آمريكايى نزديك شويم به نفع ارباب است و هر چه به دستور او بيشتر عمل كنيم نزد او محبوبتر خواهيم شد و از جوايز و بخششهاى او بيشتر استفاده خواهيم كرد!
ناگفته نماند كه عدهاى فريب اينگونه شعارها را خوردهاند كه البته حساب آنها از مغرضان و دشمنان آگاه جدا است؛ گرچه نتيجه كار هردو دسته محو اسلام است. افرادى كه به معارف