صفحه ١١٨

هستند و خود را معتقد به اسلام و قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران مى‌دانند، نه تنها در صدد احياى سنّت‌هاى اسلامى نيستند، بلكه بدعت‌ها را نيز ترويج مى‌نمايند! آنان در سوگندنامه خويش قَسَم ياد نموده‌اند كه حامى احكام و دستورات شرع باشند،(103) اما عملكرد آنان خلاف آن است. اكنون اين پرسش مطرح است كه اين گونه عملكردهاى متناقض چگونه قابل تبيين و تحليل است؟ تحليل روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه آن چگونه است؟ چگونه فردى كه مدّعى است اسلام و دستورات شرع را قبول دارد و در وفادارى به آن قسم نيز ياد كرده است، در عمل خلاف آن رفتار مى‌كند؟!
در پاسخ بايد گفت: گاهى اين افراد در باطن به اسلام يا حكومت اسلامى اعتقادى ندارند. چنين كسى نه تنها در صدد احياى ارزش‌هاى اسلامى نيست، بلكه در پى براندازى نظام جمهورى اسلامى است. رويّه اين افراد، منافقانه بوده و در ظاهر اظهار اسلام مى‌كنند. اينان نه تنها در زندگى شخصى خويش، بلكه در زندگى اجتماعى هم به اسلام تعهدى ندارند و چه بسا به متخلفان و بزهكاران چراغ سبز نشان مى‌دهند. حال اگر چنين اشخاصى داراى مسند حكومتى باشند، طبيعى است كه عملكردِ خلافِ آنان، داراى گستره بسيار وسيع‌ترى خواهد بود.