صفحه ١١٦

آرى، براى بنده رهيافته به وصال حق بالاترين عزتْ بندگى خداست و بالاترين افتخار براى او اين است كه خدا مولاى اوست. وى خدا را در عالى ترين وجهى كه خود مى‌خواهد مى‌نگرد، بلكه هرچه مى‌انديشد، خدا را فراتر از فكر خود مى‌يابد؛ چون فكر و انديشه او محدود و خداوند نامحدود است. او انتظار دارد كه خدا بخشنده باشد، و مگر جز اين است كه خداوند «سريع الرضا»ست و از گناهان بى شمار ما در مى‌گذرد؟ چنين بنده‌اى از خدا مى‌خواهد كه در برابر اعمال محدود و كوچك وى، پاداش و نعمتى عظيم عنايت كند، و مگر جز اين است كه خداوند در برابر اعمال نيك اندك ما نعمت هاى بى پايان بهشتى را عنايت مى‌كند كه هيچ تشابهى بين آن عمل با اين پاداش نيست. پس از آنكه حضرت اعتراف مى‌كنند كه خدايا تو همان هستى كه من مى‌خواهم، از خداوند مى‌خواهند كه ايشان را همان بنده‌اى قرار دهد كه خود دوست مى‌دارد.
در سخن ديگرى حضرت در بيان انگيزه خويش در عبادت خداوند مى‌فرمايند: «إِلهي، ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقابِكَ وَ لا طَمَعاً في ثَوابِكَ وَ لكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ؛(68) خداى من، من تو را به جهت ترس از عقابت و يا طمع به ثواب و پاداشت عبادت نكردم، بلكه تو را شايسته عبادت يافتم؛ از اين رو، به عبادت تو پرداختم».
مفهوم سخن حضرت اين است كه اگر خدا جهنم و بهشت را نمى‌آفريد يا ترك عبادت، عذاب الهى را در پى نمى‌داشت و همه بندگان ـ اعم از كسانى كه خداى را عبادت مى‌كنند و آنان كه او را نمى‌پرستيدند ـ يكسان از بهشت و نعمت هاى آن بهره‌مند مى‌شدند، باز من تو را عبادت مى‌كردم؛ چون تو را