صفحه ٣٥٣

خوبى معنا و گستره مفهوم معادل عربى خود را بيان مى‌كنند يا برخى از صفات خداوند نظير، عالم و قادر عيناً در فارسى استعمال مى‌شوند و در زمره واژگان زبان فارسى نيز محسوب مى‌شوند؛ اما در فارسى «صمد» معادلى ندارد و در زبان فارسى واژه‌اى نداريم كه بتواند مرادف كلمه «صمد» به حساب آيد و بتواند معناى آن را برساند. در زبان عربى نيز جايگزينى براى «صمد» نداريم و با رديف كردن چندين واژه، مفهوم آن تبيين مى‌شود. گذشته از دشوارى فهم معناى واژه «صمد» در زبان عربى، در كتاب هاى كلامى نيز جايگاه آن در بين صفات خدا مشخص نشده و نه در زمره صفات ذات الهى جاى گرفته است و نه در زمره صفات افعالى. اين بدان دليل است كه معناى «صمد» براى متكلمان چندان روشن نبوده، چه اينكه در تفاسير نيز، تعبيرهاى متفاوتى براى آن برشمرده‌اند. بر اين اساس براى فهم مفهوم «صمد» در ابتدا بايد بنگريم كه «صمد»، در لغت به چه معانى‌اى استعمال شده است:
1. «صمد» به معناى «مقصود» و كسى است كه در نيازمندى ها به او توجه مى‌كنند،(249) و «صَمَدْتُ» به معناى «قصدتُ» است. اگر فعل ماضى از اين ماده با «با» متعدى شود «صَمَد به» به معناى قصد كردن و اگر با «الى» متعدى شود «صمد اليه»، به معناى توجه كردن است. مادّه «صمد» به همين معنا در يكى از زيارت هاى امام رضا(عليه السلام) به كار رفته و در آنجا آمده است: «أَللّهُمَّ أِلَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضي وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِكَ؛ پروردگارا، من از وطن خويش به سوى تو توجه كردم و تو را قصد كردم و به اميد رحمت و لطف تو شهرها را پيمودم».