صفحه ٢٥٩

مى گذارد تا آنان آيات الهى را به بندگان خدا تعليم دهند و ايشان را به سوى خداوند هدايت كنند. البته ممكن است پيام دعوت انبيا به شمارى از انسان ها نرسد و آنان از هدايت به وسيله وحى محروم بمانند؛ اما اين استثنا خللى در قاعده كلى وارد نمى‌سازد؛ همان طور كه سنّت الهى در آفرينش انسان، برخوردار ساختن او از چشم و گوش است و عواملى باعث مى‌شود كه عده‌اى از اين دو نعمت الهى محروم بمانند؛ برخى نيز از عقل محروم مى‌گردند و تكليفى متوجه آنان نمى‌شود.
بنابراين، انسان در اصل برخوردارى از نيروهاى ادراكى و عقل اختيارى ندارد، همچنين در ارسال اصل وحى نقش و اختيارى ندارد و او چه بخواهد و چه نخواهد، وحى در اختيارش نهاده شده است. چنان كه پيامبران نيز اختيارى در پيامبر شدن و مخاطب وحى قرار گرفتن نداشتند و خداوند آنان را لايق پيامبرى دانست و به آنها وحى كرد: «اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛(147) خدا بهتر مى‌داند رسالتش را كجا قرار دهد».
البته به جز معناى اصطلاحى وحى كه همان وحى رسالى است، مى‌توان معناى وحى را توسعه داد تا «تحديث» و «الهام» را نيز شامل شود؛ چنان كه در قرآن در مفهوم وحى توسعه داده شده و در برخى آيات بر الهام اطلاق گرديده است؛ نظير آيه: «وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِى وَ بِرَسُولِى قَالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ؛(148) و [ياد كن] هنگامى را كه به حواريّون وحى كردم كه به من و فرستاده‌ام ايمان آوريد. گفتند: ايمان آورديم، و گواه باش كه ما مسلمانيم».