برخورد جزئى از جفت نر با جزئى از جفت ماده به وجود آمده، اين توليد و ولادت را مىتوان به جفت نر نيز نسبت داد. به هر حال در توليد مثل وقتى اجزايى از جفت نر و ماده جدا شد تا نوزاد جديدى شكل گيرد، آنان اجزايى را كه قبلا بخشى از وجود مركب آنها را تشكيل مىداد، از دست مىدهند. اين اتفاق تنها در موجودات مادى رخ مىدهد؛ اما وجود خداوند بسيط است و از اجزاى متعدد تركيب نيافته تا با جدا شدن بخشى از آنها مفهوم توليدْ مصداق پيدا كند. فرض تراوش يافتن و توليد در خداوند، مستلزم نفى بساطت و اثبات تركيب خداوند از اجزا است. شكى نيست كه وجود مركب، به اجزاى خود نياز دارد؛ در اين صورت وجوب ذاتى خداوند و غناى مطلق او منتفى مىشود. پس به هيچ وجه نمىتوان زايش و توليد مثل را به خداوند متعال نسبت داد.
شايان ذكر است كه چه در علوم عقلى و چه در علوم شرعى عناوين و مفاهيمى بر خداوند اطلاق مىگردد كه چون از عالم امكانى اخذ شدهاند، همراه با خصوصيات و قيود مادى تداعى مىشوند؛ از اين رو وقتى مىخواهيم آنها را به خداوند نسبت دهيم، بايد در ذهن خود آنها را از حيث امكانى و جهات نقص تجريد كنيم تا اطلاق آنها بر خداوند با اطلاقشان بر وجودهاى امكانى فرق كند.
يكى از عنوان هايى كه بر خداوند اطلاق مىشود «فياض» است. همچنين «افاضه» را به وى نسبت مىدهيم. فياض و افاضه از «فَيَضَ» گرفته شدهاند كه به معناى سرازير شدن و سيلان است. وقتى ظرفى پر مىشود و آب از درون آن بيرون مىريزد گفته مىشود «آب از درون ظرف فيضان كرد». يا وقتى از چشم كسى اشك جريان مىيابد، گفته مىشود: «فاضَتَ عَيْنُهُ»؛ يعنى از چشمش اشك سرازير شد. بر اين اساس نسبت فيض و افاضه عالم به
به سوی تو
جلسه بيست و سوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد(3)