مُلْكِهِ وَ أَنَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَمْ يَزَلْ وَ لايَزالُ وَ لايَزُولُ مُلْكُهُ وَ أَمَّا الدَّالُ فَدَليلٌ عَلى دَوامِ مُلْكِهِ وَ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دائِمٌ تَعالى عَنِ الْكَوْنِ وَ الزَّوالِ بَلْ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ يُكَوِّنُ الْكائِناتِ الَّذى كانَ بِتَكْويِنِه كُلُّ كائِن؛(267) اما «ميم» بيانگر مُلك خداست و اينكه خداوند پادشاهى بر حق و ازلى و ابدى است و هيچگاه سلطنت او زوال نمىپذيرد؛ اما «دال» بيانگر بقاى سلطنت اوست و اينكه خداوند جاودانه و پيراسته از حدوث و كون و فساد است، بلكه خداوند خود موجودات حادث را آفريده و با آفرينش او هر موجودى تحقق مىيابد».
«كون» در جمله «تعالى عن الكون و الزوال»، به معناى وجود مطلق نيست؛ چون شكى در وجود مطلق خدا و وجوب ذاتى وجود براى خداوند نيست، بلكه منظور از آن كون و تحقق، پيدايش امر حادث است. در فلسفه نيز وقتى به «عالم كون و فساد» تعبير مىشود، منظور عالم ممكنات، حوادث و تحقق و كون حدوثى است كه هم سابقه عدم دارد و هم فساد و عدم بر آن عارض مىشود.
چنان كه پيشتر نيز اشاره كرديم، معانى مزبور براى «الصمد» در رواياتى كه بدان اشارت رفت، به هيچ وجه از اشتراك لفظى واژه صمد و وجود معانى مختلف براى آن حكايت نمىكند. بلكه صمد حقيقتى بسيط است و معناى بسيطى دارد كه به چند معنا منحل مىشود. به تعبير ديگر، صمد بيش از يك معنا ندارد، و آن كامل مطلق و غنى بالذات است كه همه موجودات به او محتاج هستند. معانى به ظاهر متعددى كه براى آن ذكر شده، لوازم آن معناى بسيط به شمار مىآيند. صمد داراى يك حقيقت بسيط است كه آثار و لوازمى دارد كه از طريق اين اثار است كه انسان به وجود آن حقيقت بسيط هدايت مىشود. ذكر لوازم معنا در تعريف، از آن رو است كه نوعاً افراد حقايق را از
به سوی تو
جلسه بيست و سوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد(3)