اگر نيك بنگريم، متوجه مىشويم كه در شناخت ما از خدا، به گونهاى تعدد و تكثر راه مىيابد؛ زيرا ما خداوند را از طريق مجموعهاى از مفاهيم ذهنى مىشناسيم كه از صفات افعالى خدا به دست آمدهاند؛ مثلاً پس از توجه به خلق و آفرينش هستى كه فعل الهى است، به يكى از صفات افعالى خدا كه خالقيت است رهنمون مىشويم. يا وقتى در مىيابيم كه عالم را خداوند اداره و تدبير مىكند، به صفت ربوبيت خدا پى مىبريم. همچنين از اين طريق صفت رازقيت خداوند را مىشناسيم. پس در درجه اول از طريق ارتباطى كه خداوند با عالم و از جمله انسان دارد و نقشى كه افعال الهى در خلق و ساير شئون عالم دارند، ما صفات افعالى خدا را مىشناسيم؛ آن گاه به وسيله اين صفات، به صفات ذات خدا؛ نظير علم، قدرت و حيات خداوند پى مىبريم.
شايان ذكر است كه شناخت ما از صفات خدا، بسيار نارساست و ما از زاويه نظاير آن صفات كه در خودمان وجود دارد، به چنين شناخت محدودى از صفات خدا پى مىبريم؛ مثلاً از طريق حيات انسان و بخشى از موجودات ديگر و فعاليت هاى آنها كه از آثار فعل الهى است، به مفهوم حيات در خداوند پى مىبريم. همچنين با تداعى معانى و مقايسه هاى ديگر؛ به علم، قدرت و ساير صفات ذات خداوند رهنمون مىشويم، هرچند كه با همه ژرف نگرى هايى كه در شناخت صفات ذات خدا به خرج مىدهيم، صفات خدا را مستقل از خداوند تصور مىكنيم و علم، قدرت، حيات و غناى الهى را در برابر خداوند و مستقل از او مىشناسيم و نمىتوانيم خداوند را موجود بسيطى بشناسيم كه هيچ گونه كثرتى در ذات او وجود ندارد.
درست به همين سبب در مكتب كلامى اشاعره كه اكثريت اهل سنّت بدان گرايش دارند، صفات ثبوتى خداوند را مستقل از يكديگر و مستقل از خداوند
به سوی تو
جلسه بيست و يكم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (1)