صفحه ٢٩٧

نافله (و مستحبات) به من تقرب مى‌جويد و در اين صورت او محبوب من مى‌شود و وقتى من او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود كه با آن مى‌شنود و زبان او خواهم بود كه با آن سخن مى‌گويد و دست او خواهم بود كه با آن برمى گيرد. اگر مرا بخواند، پاسخش گويم و اگر از من درخواست كند، به او عطا كنم».
انسانى كه به مقام بندگى خدا بار يافته و با همه وجود عظمت پروردگار و خالق هستى را درك كرده است، تدبير امور و حتى اختيار خويش را به خداوند وامى گذارد و چشم و گوش و دل او مجراى خواست، مشيّت و اراده خدا مى‌گردند و قلب او ظرف اراده و مشيّت خدا مى‌شود. سرآمد بندگان شايسته در اتصاف به اين ويژگى ممتاز، پيامبر(صلى الله عليه وآله)و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)هستند؛ امام رضا(عليه السلام) در اين باره فرمودند: «قُلُوبُنا أَوْعِيَةٌ لِمَشيَّةِ الله فَإِذا شاءَ شِئْنا؛(193) دل هاى ما ظرف مشيّت و خواست خداست؛ هر چيزى را كه خداوند بخواهد ما مى‌خواهيم».
با توجه به آنچه گفتيم، جمله «فعلوا ما يوعظون به» به انجام واجبات اختصاص ندارد، بلكه عمل به همه موعظه ها، نصايح و پندهاى خداوند را شامل مى‌شود؛ خواه در زمينه واجبات باشند و خواه مستحبات. منظور اين است كه توجه انسان به خدا، توجه عاشق به معشوق باشد كه هر چه را معشوق دوست داشته باشد، دوست بدارد و هر چه را او اراده كند، وى نيز بخواهد و خداوند را متكفل و متولى امور خويش بداند و با همه وجود درك كند كه ولايت حقيقى بر او، به عهده خداوند است. با درك اين حقيقت و با رسيدن به اين مقام عالى، به يك باره تاريكى هاى خودخواهى، هواپرستى و دنيا