صفحه ١٧٣

هر كه و هر چه را ستايش مى‌كند ـ بدان سبب كه در واقع خداوند را ستايش كرده ـ به كمال و فضيلتى رسيده باشد؛ چون ممكن است ستايشگرى اساساً به خداوند اعتقاد نداشته باشد؛ چه رسد به آنكه همه چيز را در مالكيت خدا و متعلق به او بداند. يا اينكه خدا را قبول دارد؛ اما عقلش ناقص است و تصور اينكه هر چيزى از آنِ خداوند است و هر كارى و هر چيزى به خداوند انتساب دارد، برايش دشوار مى‌باشد. چنين شخصى اگر فضيلتى و كمالى در كسى مى‌بيند، او را مى‌ستايد ومعتقد است كه او صاحب و مالك آن فضيلت و كمال است و اصلا توجه ندارد كه آن فضيلت و كمال در واقع از آنِ خداوند است. وقتى انسان به كمال مى‌رسد كه اين حقيقت را باور داشته باشد كه همه امور و حيثيات وجودى، متعلق به خداست و يقين پيدا كند كه هر حمدى متوجه اوست؛ پس وقتى الحمدلله مى‌گويد، هشيارانه همه حمدها را نثار خدا مى‌كند. انسان براى رسيدن به اين درجه از فهم و درك، بايد بر معرفت خود به خداوند بيفزايد و در شناسايى گستره و عظمت نعمت هاى الهى بكوشد. هر قدر بر اين معرفت افزوده شود، حمد و ستايشش به واقعيت نزديك‌تر مى‌گردد و ارتباط انسان با خداوند گسترده‌تر و خالصانه‌تر مى‌شود.
كسى كه از جهان هستى اطلاع اندكى دارد، (مثلاً كسى كه در منطقه‌اى دور افتاده با امكانات محدود زندگى مى‌كند و امكان مسافرت به ساير مناطق براى او فراهم نيست، جمعيت انسانى و قابليت هاى آنها را منحصر در كسانى مى‌داند كه مشاهده مى‌كند و با آنها سروكار دارد و اطلاعى از انسان هاى ديگر با قابليت ها و توانمندى هاى علمى و غير علمى ايشان ندارد) براى او نعمت هاى مادى منحصر در همان نعمت ها و مخلوقاتى هستند كه پيرامون او قرار دارند. وى هيچ تصورى از اقيانوس هاى عظيم و پهناور با موجوداتى كه در