پاسخ شبهه فوق
براى اين شبهه دو پاسخ ارائه مىدهيم. پاسخ اول با توجه به شبهه هيوم(49) است كه اتفاقا مورد پذيرش شبهه كننده نيز قرار گرفته است. شبهه هيوم عبارت است از اين كه: درك كننده «استها» به عقل نظرى است و درك كننده «بايدها و نبايدها» عقل عملى است و چون عقل نظرى بيگانه با عقل عملى است و ارتباطى با آن ندارد، نمىتوان و مدرَك عقل عملى ـ بايدها و نبايدها ـ را مبتنى بر عقل نظرى ساخت. اگر كسى داراى ويژگى و صفتى است نمىتوانيم نتيجه بگيريم كه پس بايد چنين باشد و يا چنان نباشد، چون مُدرِك اولى عقل نظرى و مدرِك دومى عقل عملى است و اين دو ارتباطى با هم ندارند.(50)
با اين حال، شبههكنندگان در طرح شبهه فوق اين مبناى برگزيده خود را فراموش مىكنند و مىگويند الزام كردن مردم با انسانيت آنها سازگار نيست و دين نبايد دستورات الزامى براى مردم داشته باشد؛ چون مردم مختار و آزادند. ابتدا مىگويند انسان مختار «است» و نتيجه مىگيرند كه «بايد» او را آزاد گذاشت و «نبايد» او را الزام كرد! بنابراين، از مختار بودن انسان كه از شمار «استها» است و توسط عقل نظرى درك مىشود، «بايد و نبايد» را كه توسط عقل عملى درك مىشود استنتاج مىكنند و اين ناقض مبناى آنهاست و آنها خود نمىپذيرند كه از «استها» «بايدها» استنتاج شود.
البته ما اعتقاد داريم در مواردى كه «استها» علت تامه پديدهاى هستند، مىتوان «بايدها» را نتيجه گرفت، اما چنين استنتاجى در مورد بحث ما صورت نمىگيرد؛ چون مختار بودن انسان علت تامه مكلف شدن او نيست بلكه اختيار زمينه را براى تكليف فراهم مىكند و تكليف و الزام به انجام كارى يا خوددارى از كارى به جهت مصالح و مفاسدى است كه كارها در پى دارند.
پاسخ دوم شبهه فوق
اگر ما تسليم شبهه شويم ـ و بپذيريم كه چون انسان مختار است نبايد او را الزام كرد و