صفحه ٢٢

خلاصه بحث
اسلام همه شؤون سياسى را در بر مى‌گيرد و همه زندگى ما در قلمرو دين قرار مى‌گيرد و هيچ شأنى از شؤون زندگى انسان اعم از زندگى فردى، اجتماعى، خانوادگى، روابط زن و شوهر، روابط پدر و فرزند، روابط امّت و امام و حتى روابط با ساير ملل كه با آنها چگونه رفتار كنيم خارج از قلمرو دين نيست. با مرورى بر آيات كريمه قرآن ـ حتى اگر به روايات مراجعه نداشته باشيم ـ روشن مى‌شود كه سياست متن اسلام است و ما اسلام بى‌سياست نداريم. آن اسلامى كه منبعش قرآن و سنّت است، ممكن نيست با سياست بيگانه باشد.(14)
از سوى ديگر، بر خلاف سكولاريسم كه دين و سياست را همچون دو خط موازى مى‌داند كه هيچ نقطه تلاقى با يكديگر ندارند و مسير آنها جداى از يكديگر است و هر يك به نهايت و پايانى غير از آن چه كه مقصد ديگرى است ختم مى‌گردد، اسلام سياست و رفتارهاى سياسى را همچون رفتارهاى اجتماعى و اعمال فردى روى يك خط و مسير و به طرف هدفى واحد مى‌داند. آن هدف رسيدن انسان به سعادت و كمال نهايى، يعنى قرب به خدا، است كه از مسير عبوديّت و اطاعت خدا در همه عرصه‌هاى اجتماعى و سياسى و فردى به دست مى‌آيد، و در واقع هدف سياست و رفتارهاى سياسى در اسلام همان هدف ترسيم شده براى دين از سوى خداست‌؛ به نحوى كه عمل نكردن به احكام سياسى و اجتماعى اسلام همان قدر انسان را از رسيدن به سعادت جاويدانش محروم مى‌كند كه عمل نكردن به احكام فردى مانند نماز و روزه. بلكه گاهى عمل كردن به واجبات سياسى و اجتماعى اسلام اساس ايمان و شرط قبولى ساير اعمال است. چنان كه در مذهب شيعه پذيرش ولايت ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ به عنوان يك امر سياسى و اجتماعى شرط تأثير ايمان و اعمال شايسته در سعادت جاودانى است.