صفحه ١٧٠

رابطه اسلام و سياست

 پرسش:
برخى مدّعى‌اند «مسائل حكومتى دنيوى و عرفى هستند و ربطى به اسلام ندارند و آنچه در قرآن و روايات درباره اين مسائل آمده مربوط به صدر اسلام است و به درد بشر امروز نمى‌خورد»، آيا اين سخن پاسخى دارد؟
پاسخ: ادّعاى فوق امروزه توسط كسانى است كه تحت تأثير فرهنگ غربى، بخصوص «ليبراليسم» قرار دارند مطرح مى‌شود و جهت‌گيرى آن در واقع نفى و كنار گذاردن احكام و قوانين اسلام در مسائل حكومتى، از جمله قضا، ماليات و احكام جزايى است. اين گروه براى نيل به مقصود حركتى چند مرحله‌اى را برگزيده‌اند: ابتدا اين سخن را مطرح مى‌كنند كه مسائل حكومتى دنيوى و عرفى هستند و به مردم واگذار شده‌اند و اسلام درباره آنها هيچ اظهار نظرى ندارد. شاهدى كه براى سخن خود ارائه مى‌كنند اين است كه اسلام نه درباره حكومت جمهورى سخنى دارد و نه درباره حكومت سلطنتى و نه درباره اقسام ديگر حكومت. پس معلوم مى‌شود كه مسائل حكومتى از زمره مسائلى نيست كه بايد از دين انتظار بيان آنها را داشته باشيم، تا خداوند و پيامبر از آنها سخن گفته باشند، بلكه اين مسائل مربوط به دنياست و مردم خود درباره آنها تصميم مى‌گيرند.
رفته رفته پا را فراتر مى‌گذارند و مى‌گويند نه تنها شكل و ساختار حكومت را مردم بايد تعيين كنند، بلكه قوانين را نيز بايد خود مردم وضع كنند، هر چند آن قوانين بر خلاف موازين اسلام باشد! و بعد مى‌افزايند: احكام حكومتى و قوانين حقوقى و جزايى كه در آيات و روايات متواتر آمده است مربوط به صدر اسلام و زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است. اسلام در آن زمان در مسائل حكومتى دخالت كرده و قوانينى ارائه كرده است، چون در آن عصر مردم خود توانايى و دانش كافى براى تدوين قوانين مورد نياز خود را نداشتند. ولى در اين دوران ـ كه عصر مدرنيته است ـ بشر از اين توانايى برخوردار است و ديگر آن دستورات و قوانين كارآيى ندارد و بايد كنار نهاده شود!
گاهى هم كه جرأت نمى‌كنند احكام اجتماعى و حكومتى اسلام را زير سوال ببرند،