صفحه ٣١٦

نسبيت در گزاره‌هاى دينى و خاستگاه معرفت شناختى آن

 پرسش:
نظريه «نسبى بودن گزاره‌هاى دينى» برخاسته از چه ديدگاهى در معرفت است؟
پاسخ: پيش از پرداختن به پاسخ اصلى بهتر است ابتدا توضيحى درباره دو مفهوم «مطلق بودن» و «نسبى بودن» يك گزاره بيان كنيم:
مطلق بودن: مطلق بودن يك گزاره بدين معناست كه انسان بتواند درباره مفاد آن اعتقاد جزمى منطقى(191) داشته باشد، اعتقادى كه در شرايط مختلف تغيير نكند.
نسبى بودن: نسبى بودن يك گزاره بدين معناست كه انسان نتواند درباره مفاد آن اعتقاد جزمى ثابتى پيدا كند و نسبت به اشياء و اشخاص مختلف، قابل تغيير باشد.
اساساً درباره اعتبار گزاره‌هايى كه انسان به آنها علم پيدا مى‌كند سه ديدگاه كلّى را مى‌توان مطرح كرد(192):
الف ـ ديدگاه قائلان به شك‌پذيرى تمام گزاره‌ها: سوفسطاييان يونان باستان و نيز ساير فرقه‌هاى شكاك بر اين نظرند كه هيچ اعتقاد جزمى و يقينى براى انسان حاصل نمى‌گردد و هر چيزى قابل تشكيك است.
بحث گسترده درباره انديشه اين گروه و نقد آن از حوصله اين مجموعه خارج است، ولى بطور گذرا بايد گفت: اين ادعا خلاف بداهت عقل و مخالف همه اديان عالم است. و نمى‌توان باور كرد انسان عاقلى كه از سلامت روانى برخوردار باشد مدّعى شود: من نمى‌دانم وجود دارم يانه؟ يا بگويد: من نمى‌دانم سرم بالاى بدنم قرار دارد يا زير پاهايم؟!‌؛ در هر حال بحث از اين انديشه چندان مفيد به نظر نمى‌آيد.