صفحه ١٦

سكولاريزم از نگاه برون دينى
برخى از طرفدران سكولاريزم، براى اثبات نظريه جدايى دين از سياست گفته‌اند: قبل از ورود به دين و با يك نگاه برون دينى، بايد اين سؤال را مطرح كنيم كه اصولا بشر چه احتياجى به دين دارد و در چه مسائلى نياز دارد كه دين او را راهنمايى كند؟
در پاسخ به اين سؤال، دو فرض را متصور دانسته‌اند: يكى اين كه بگوييم انسان در همه چيز و در همه امور زندگى خود نياز به دين دارد و خلاصه اين كه دين بايد همه مسائل را براى انسان حل كند. (اگر چنين پاسخى را بپذيريم، در اين صورت طبيعى است كه اگر احتياج به تشكيل حكومت هم پيدا كرديم بايد ببينيم دين چه مى‌گويد) اما همه مى‌دانند كه چنين نيست و هيچ دينى هم چنين ادعايى ندارد كه به ما بياموزد كه مثلا ساختمان يا سقف آن را چگونه بسازيم‌؛ پس به اصطلاح، نبايد «حداكثر» انتظار را از دين داشته باشيم.(6)
پس از اينكه نتوانستيم پاسخ اول را قبول كنيم تنها پاسخ ممكن در مورد انتظار ما از دين اين است كه بگوييم دين اساساً يك امر آخرتى است و كارى به زندگانى دنيا و امور دنيوى و اجتماعى ندارد و آنها را به علم و عقل و تدبير خود انسان واگذار كرده است و به اصطلاح بايد يك «حداقلّى» را از دين انتظار داشته باشيم، و از آنجا كه سياست مربوط به امور دنيوى بوده و در قلمرو حاكميت علم و عقل قرار دارد، اساساً از قلمرو و مسائل دينى خارج است و دست دين از دامان آن كوتاه است.

 ارزيابى رابطه دين (اسلام) و سياست
قبل از هر چيز لازم است متذكر گرديم كه در اينجا، منظور ما از «دين»، خصوص اسلام، و سؤال اصلى ما در خصوص «رابطه اسلام با سياست» است. با توجه به اين نكته، براى تبيين رابطه دين و سياست ابتدا بايد مشخص كنيم منظور ما از واژگان دين و سياست چيست.