صفحه ٤٧

آنها را نمى‌شناسیم دلیل بر این نیست كه وجود ندارند. به وجود همین‌ها است كه خدا بركاتش را بر مردم نازل مى‌كند؛ شیعیان خالصى كه به بركت آنها آفات و بلیّات از اهل زمین برداشته مى‌شود.
براى این‌كه این مسایل به ذهنمان نزدیك‌تر شود، مى‌توانیم از مواردى كه شاید براى خود ما هم گاهى پیش آمده باشد مثال بزنیم. مثلا كسى كه ـ خداى نخواسته ـ عزیزى از دست داده باشد، وقتى در كلاس حاضر مى‌شود دائماً حواسش پیش عزیز از دست رفته است. درس مى‌خواند، گوش مى‌دهد، مباحثه هم مى‌كند، اما عمق دلش پیش او است. یا مثلاً كسانى كه در آتش محبت و عشق به محبوبى مى‌سوزند، در عین حال كه به كارهاى روزمره‌شان مى‌پردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. كسانى هم كه خدارا شناخته‌اند، جمال و جلال الهى را كم‌تر از مخلوقاتش نمى‌دانند. به همین دلیل، بیش از آن كه به مخلوقات محبت پیدا كنند، به خدا محبت مىورزند و وقتى محبت پیدا شد دل نمى‌تواند سراغ محبوب نرود؛ زیرا به طور طبیعى، دل متوجه محبوب است: الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه؛(1) مؤمنان محبتشان به خدا بیش‌تر از دیگران است.
پس باید از خدا بخواهیم، از دستورات اهل‌بیت(علیهم السلام) هم استفاده كنیم، هم‌چنین به آنها متوسّل شویم، تا به بركت این انوار مقدس، خدا دل‌هاى ما را به نور معرفت و محبت خود روشن كند. اگر چنین سعادتى نصیب انسان شود و محبت خدا در دلش جا بگیرد و ریشه بدواند، آن وقت یاد خدا كردن كار مشكلى نیست كه برعكس، اگر لحظه‌اى غافل شود مثل این است كه گم شده بزرگى دارد.
 
یادى از مرحوم شیخ انصارى
خدا بندگانى دارد كه واقعاً دوستش مى‌دارند. آنها دوستى خدا را با هیچ چیز عوض نمى‌كنند، دنبال فرصتى مى‌گردند تا با او خلوت كنند و به راز و نیاز با او بپردازند. یكى از اعاظم از مرحوم شیخ انصارى(رضی الله عنه) نقل مى‌كرد كه روزى شیخ در گرماى تابستان وارد منزل مى‌شود. تشنگى به شیخ فشار آورده بوده و طلب آب مى‌كند. (شاید دیده یا شنیده باشید كه آن وقت‌ها در نجف یخ و یخچال نبود، مشربه‌ها و كوزه‌هایى بود كه آنها را داخل سرداب‌ها آویزان