صفحه ١٧٤

يَعْلَمُونَ.»(1)
[و اين زندگى دنيا سرگرمى و بازيچه اى بيش نيست و حقّاً اگر مى دانستند (و حقيقت را بطور شايسته درك مى كردند) تنها و تنها (زندگى در) سراى آخرت است].
در اين آيه لام تأكيد و ضمير فصل (هى) و الف و لام كه بر سر كلمه حيوان آمده دلالت بر حصر مى كنند و بر منحصر بودن حيات و زندگى در آنچه در دار آخرت جريان دارد، تأكيد مى كنند.
آرى زندگى واقعى و اصلى انسان در آخرت است و اگر آدمى چنين بينشى پيدا كرد، علاقه او به خلود و ابديّت و ميلش به بقا و جاودانگى، جهت صحيح و جاى واقعى خود را يافته است و در اين صورت است كه انسان مى فهمد علاقه به ابديّت و ميل به جاودان شدن پوچ نيست، ناممكن نيست، بلكه، واقعيّت دارد، بايد به دنبالش رفت و آن را پيدا كرد.
بنابراين، همانطور كه قبل از اين گفته ايم، باز هم تأكيد مى كنيم كه علّت اصلى انحراف در ميل به خلود و ابديّت را بايد در نقص معرفت و كمبود شناخت جستجو كرد. يعنى وقتى انسان درك نكرد حقيقت زندگى و زندگى حقيقى را و خلاصه كرد زندگى را در زندگى دنيوى، اين ميل، او را به بيراهه مى كشاند و ارزش منفى پيدا مى كند ولى اگر شناخت درست و صحيحى داشته باشد، ميل به ابديّت هم تأثير و ارزش مثبت خود را خواهد داشت.

 بار ارزشى زندگى دنيوى
اكنون كه معلوم شد زندگى حقيقى و ابدى انسان و ابديّت و جاودانگى و دوام و بقاى آن، در جهان آخرت ميسّر است و زندگى دنيوى فانى و زوال پذير خواهد بود، اين پرسش مطرح مى شود كه در اين صورت، زندگى دنيوى از چگونه ارزشى